167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • رسد به رستم اگر در رحم صلابت او
    سفيدموي برون آيد از رحم چون زال
  • کند چو زخم زبان کار در دل آهن
    ز غنچه ناوک او را اگر کنند نصال
  • ز آتش غضب او در آستين نيام
    ز پيچ و تاب بود تيغ دشمنان چون نال
  • در آن مقام که گردد به نيزه حلقه ربا
    فتد به حلقه گردون ز هيبتش زلزال
  • که ديده جز خم چوگان و گوي زرينش؟
    که آفتاب زند قطره در رکاب هلال
  • اگر به چرخ کند کوه حلم او سايه
    چو صبح آرد شود استخوان او در حال
  • ز ابر معدلت او کمين نموداري است
    که تخم، سبز در آتش بود چو دانه خال
  • شده است مايده لطف او به نوعي عام
    که در رحم عوض خون خورند مي اطفال
  • شود ز نور گهرخيز ديده روزن
    در آن حريم که گردد گهرفشان ز مقال
  • نه لاله است، که حلمش فکنده سايه به کوه
    نشسته در عرق خون ز انفعال جبال
  • چو رشته کاهکشان در گهر شود پنهان
    ز آستين بدر آرد چو دست بحر نوال
  • منت ايزد را که با اقبال و دولت همعنان
    روي در برج شرف آورد خورشيد جهان
  • چشم پل کز انتظار شاه آب آورده بود
    شد منور همچو چشم پير کنعان در زمان
  • گرد و خاک اصفهان از کيمياي مقدمش
    چون جواهر سرمه شد در پله قيمت گران
  • آن که از بهر دعاي نوبهار دولتش
    غنچه تصوير را در کام مي گردد زبان
  • مور را ملک سليمان در نمي آيد به چشم
    تا جهان را همت دريادلش شد ميزبان
  • پاي فيلان سايه دست حمايت مي شود
    در زمان حفظ او بر فرق مور ناتوان
  • حکم بر عالم به فرمان شريعت مي کند
    هست با فرماندهي در شرع از فرمانبران
  • بس که شد دست ضعيفان در زمان او قوي
    سيل را سرپنجه خاشاک مي تابد عنان
  • گر کند اقبال او تسخير عالم دور نيست
    در جواني يافت دولت از شهنشاه جوان
  • پرده دار جوهر ذاتش نگردد گر حجاب
    جلوه عرض کمالاتش نگنجد در جهان
  • فطرت والاي او بي زحمت تعليم و درس
    صاحب تيغ و قلم گرديد در اندک زمان
  • مهر را در تيغ راندن حاجت تعليم نيست
    خامه تقدير را حاجت نباشد ترجمان
  • حلقه در گوش زبردستان عالم مي کشد
    جوهر تيغش به فرمان خداي مستعان
  • يارب اين شاه جوان را در جهان پاينده دار
    تا دم صبح ظهور مهدي آخر زمان