167906 مورد در 0.15 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • از طاق فرود آيد و در پاي خم افتد
    خشتي که سرانجام کنند از گل مستان
  • برد تا رنگ حيا را باده از رخسار او
    آنچه بسيارست گلچين است در گلزار او
  • در شب تاريک نتوان دزد را دنبال رفت
    دل گرفتن مشکل است از طره شبرنگ او
  • در مجلس شراب رخ شرمگين مجو
    از جويبار شعله گل کاغذين مجو
  • ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشي
    ندارد صفحه دوران چو من عاشق بناگوشي
  • مرا در قلزمي شور محبت مي دهد جولان
    که باشد آسمان آنجا حباب خانه بر دوشي
  • عرق آلود ز مي طرف جبين ساخته اي
    ديده ها را صدف در ثمين ساخته اي
  • کند چه نشو و نما دانه زمين گيري
    که در گذار نديده است ابر تصويري
  • مبرهن است ز شبنم ربايي خورشيد
    که در بساط فلک نيست ديده سيري
  • زهي نگاه تو با فتنه گرم همدوشي
    به دور خط تو خورشيد در سيه پوشي
  • ز چهره تو چو خوشيد نور مي بارد
    اگر تو در دل شبها ستاره بار شوي
  • غافل ز سير عالم انوار مانده اي
    در عقده بزرگي دستار مانده اي
  • شبنم به آفتاب رسانيد خويش را
    در دام رنگ و بو چه گرفتار مانده اي؟
  • در گريه چشم افشک فشان را نديده اي
    فصل بهار لاله ستان را نديده اي
  • از شست غمزه ناوک مشکين نخورده اي
    در گرد سرمه جنبش مژگان نديده اي
  • بيدار مي کنند به آواز بوسه ات
    در دامن فرشته اگر خواب مي کني
  • به رنگ و بو مناز اي گل که دارد
    خزان در آستين دست حنايي
  • اثر در جهان از مناهي نهشت
    ز تقوي جهان شد چو خرم بهشت
  • به دوران منعش مي لاله رنگ
    نهان گشت چون لعل در صلب سنگ
  • به عهدش چنان ظلم ناياب شد
    که در تيغ، جوهر رگ خواب شد
  • قضاي الهي است در روز رزم
    بهشت خدايي است هنگام بزم
  • يتيمان به دوران آن عدل کيش
    بشويند در آب گهر روي خويش
  • سنانش کند در صف ترکتاز
    زبان اجل را به دشمن دراز
  • کند نيزه در خاک چون استوار
    شود سينه گاو و ماهي فگار
  • نيفتاده در جنگ از شست پاک
    چو آه يتيمان خدنگش به خاک