167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • سر داد به صحرا دل ديوانه ما را
    آن گنج که در گوشه ويرانه ما بود
  • در خلوت دل رشته جان موي دماغ است
    اينجا سخن از سبحه و زنار مگوييد
  • در سنگ پر و بال نهد حشر مکافات
    هرگز سخن سخت به ديوار مگوييد
  • کدام شوخ که با من سر عتاب ندارد؟
    کدام گوشه که چشمم گلي در آب ندارد؟
  • دو عالم را تواند پشت پا زد
    سر هر کس که در پاي تو باشد
  • راهرو چون مي تواند پشت بر ديوار داد؟
    در بيابان طلب منزل نمي گيرد قرار
  • سبزه پشت لبت چون ريشه در دلها دواند
    گوشه دستار پر سنبل شد از جوش بهار
  • اي ز رويت هر نظر محو تماشاي دگر
    در دل هر ذره اي خورشيد سيماي دگر
  • ندارد در درازي کوتهي دست دراز من
    به پا گر مي دهم دردسر آن آستان کمتر
  • با بخت تيره کوکب ما را چه اعتبار؟
    در روز ابر، بال هما را چه اعتبار؟
  • رزق نزديکان حق آيد به پاي خويشتن
    از تردد در حرم باشد کبوتر بي نياز
  • مست ناز من چنين مغرور و بي پروا مباش
    پادشاه عالمي، در حکم استغنا مباش
  • حسن چون تنها شود، از چشم خود دارد خطر
    در تماشاخانه آيينه هم تنها مباش
  • عشق در هر دل که افروزد چراغ دوستي
    برق چون پروانه مي گردد به گرد خرمنش
  • بي عشق، آه در جگر روزگار نيست
    خاکستري است چرخ که عشق است اخگرش
  • در گرد خط نهان شد روي عرق فشانش
    خط غبار گرديد ديوار گلستانش
  • از جبين صورت ديوار آتش مي چکد
    در چنين بزمي چرا انديشد از مردن چراغ؟
  • شب تا سحر از سلسله جنباني زلفي
    در کوچه زخمم گذرد قافله مشک
  • بازآ که بي تو رنگ نيايد به روي گل
    در جيب غنچه زنگ برآورد بوي گل
  • در گلستان حسن تو از جوش عندليب
    تنگ است جاي بال فشاني به بوي گل
  • با گرانقدري سبک در ديده هايم چون نماز
    با سبکروحي به خاطرها گران چون روزه ام
  • ديده افسردگان گرمي ز آتش مي برد
    داغ را در رخنه هاي سينه پنهان مي کنم
  • (آشياني مي توانم ساخت در کنج قفس
    گر ز دل اين خارخار رشک را بيرون دهم)
  • ز صحراي شکرريز قناعت گوشه اي دارم
    که آيد در نظر ملک سليمان ديده مورم
  • بر سر خوان امل دست هوس مي بندم
    در شکرزار، پر و بال مگس مي بندم