نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
هيچ کافر را مبادا آرزو
در
دل گره!
عاقبت مشت گل ما سبحه صد دانه شد
چشم بند عيبجويان چشم خود پوشيدن است
بي زباني سرمه
در
کام سخن چين مي کشد
هيچ کس بي گوشمال روزگار آدم نشد
غوطه تا
در
خون نزد شمشير صاحب دم نشد
لاله با دست نگارين سينه خارا شکافت
دانه ما
در
چنين فصلي به زير خاک ماند
يادگار عشق داغي
در
دل ديوانه ماند
شمع رفت از انجمن، خاکستر پروانه ماند
زير سقف آسمان نتوان نفس را راست کرد
در
دل ما آرزوي نعره مستانه ماند
از کسي پروا ندارد ديده گستاخ من
در
ديار حسن چون آيينه ام رو داده اند
بي حناي بيعت گل نيست دستي
در
چمن
عندليبان را مگر بيهوشدارو داده اند؟
زاهدان چون سکه بهر رونق بازار خود
پشت بر زر، روي
در
دنياي باطل کرده اند
چشم آهو چشم من هرگز به اين مستي نبود
گوييا
در
سرمه اش بيهوشدارو کرده اند
زهر
در
پيمانه کردم انگبين پنداشتند
خون دل خوردم شراب آتشين پنداشتند
ناله ام ناخن به داغ عندليبان مي زند
گريه گرم من آتش
در
گلستان مي زند
شمع پا
در
دامن فانوس پيچيد و هنوز
شوق بر خاکستر پروانه دامان مي زند
نيست
در
جيب دو عالم خونبهاي يک سئوال
همتم اين نغمه بر گوش کريمان مي زند
مي گذارد کفش هر کس پيش پاي ميهمان
در
لباس خدمت اظهار ملالت مي کند
نشأه ديوانگي تکليف باغم مي کند
نوبهاران روغن گل
در
چراغم مي کند
دولت گردنده دنيا به استحقاق نيست
دور گردون ديو را
در
دست، خاتم مي کند
در
ميان قمريان چون طوق بر گردن نهم؟
سرو من با هر گياهي دستبازي مي کند
چند حرف بوسه او بر لب جان بشکند؟
چند جامم
در
کنار آب حيوان بشکند؟
حيرتي دارم که چون
در
روزگار زلف او
رسم گرديده است مردم شکوه از گردون کنند
لب چو کردي آشناي مي، لب پيمانه باش
در
سر مستي سخن داروي بيهوشي بود
در
طلسم قيمت من ره نمي يابد شکست
بي سبب گرد کسادي خاکمالم مي دهد
عاشقان را از تمتع مانعي جز شرم نيست
در
حريم وصل مي بايد مرا هجران کشيد
چند چون شمشير بتوان بود
در
بند نيام؟
چند روزي هم لباس خويش از جوهر کنيد
به هم پيچيد خرسندي زبان شکوه ما را
دگر
در
حلقه زنجير ما شيون نمي گنجد
صفحه قبل
1
...
3243
3244
3245
3246
3247
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن