167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • گر در گذري از سر يک غنچه تبسم
    از شعله غيرت دل اعجاز توان سوخت
  • طاعات ريايي است کليد در دوزخ
    زاهد به چه سرمايه خريدار بهشت است
  • بسيار به از صحبت ابناي زمان است
    در مشرب من، خلوت اگر خلوت گورست
  • خواري ز طمع دور نگردد که عصاکش
    هر چند که در پيش بود پير و کورست
  • با ساغر شبگير، سراسر مزه دارد
    در خانه نشستن شب مهتاب حرام است
  • در مشرب ما جوهريان گهر وقت
    غير از شب آدينه مي ناب حرام است
  • آغاز خط آن شوخ به عشاق رحيم است
    در آخر بازار، فروشنده کريم است
  • از وصل، ملال دل خرم نمکين است
    در دامن گل گريه شبنم نمکين است
  • تا مهر خموشي زده ام بر لب گفتار
    در چشم من اين دايره يک چشم سخنگوست
  • آن را که به انگشت توان عيب شمردن
    در عالم انصاف ز مردان حسابي است!
  • چون آينه آب خضر زنگ نگيرد؟
    در دور عقيق لب او تشنه جگر نيست
  • (ياري که نگيرد دلش از دوري منزل
    در وادي تجريد به جز ريگ روان نيست)
  • در چشم پاکبازان آن دلنواز پيداست
    آيينه صاف چون شد آيينه ساز پيداست
  • (هر چند جلوه او بيرون ازين جهان است
    در آبهاي روشن آن سروناز پيداست)
  • شنيدم آنقدر از دوستان تلخ
    که شد شيريني جان در دهان تلخ
  • برنمي خيزد ز شور حشر، يارب بخت من
    در کدامين ساعت سنگين به بالين سر نهاد
  • مصرع برجسته در هنگامه دلمردگان
    چون چراغ روز بر پروانه حسرت مي برد
  • ناله بلبل به بال شيون ما مي پرد
    چشم شبنم در هواي گلشن ما مي پرد
  • آفتابي هست در طالع شبستان مرا
    يک دو روزي شد که چشم روزن ما مي پرد
  • سخت جانان خوب مي دانند قدر يکدگر
    بيستون فريادها در ماتم فرهاد کرد
  • ناله من بزم عشرت را مصيبتخانه کرد
    اشک شور من نمک در ديده پيمانه کرد
  • تازه شد زخم هواداران، مگر باد صبا
    زلف مشکين ترا در دامن خود شانه کرد؟
  • (در گلستاني که رويد دام چون سنبل ز خاک
    بلبل دون همت ما ميل پروازي نکرد)
  • زود باشد غوطه در بحر تهيدستي زند
    چون صدف هر کس يتيم ديگران را پرورد
  • چون صدف هر قطره آبي که در کامم چکيد
    از هواي خاطر افسرده من سنگ شد