167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • چون فروزان ز مي آن آينه طلعت گردد
    آب در ديده خورشيد قيامت گردد
  • پياله اي به لبم چرخ آشنا نکند
    که بخت شور نمک در شراب ما نکند
  • در گلشني که حسن تو عارض جمال کرد
    گل آب و رنگ خود عرق انفعال کرد
  • روشندلان که قبله خود روي او کنند
    در هر نظر دو عيد ز ابروي او کنند
  • در صيدگاه دنيا هر کس که هوش دارد
    جز عبرت آنچه باشد صيد حرم شمارد
  • هست حاجت در بساط کج کلاهان بيشتر
    همت از درويش مي جويند شاهان بيشتر
  • يکي هزار شود داغ در دل افگار
    زمين سوخته، جان مي دهد به تخم شرار
  • در آن محفل که برخيزد نقاب از روي گلپوشش
    سپند از جاي خود برخاستن گردد فراموشش
  • غوطه در زنگ زد آيينه روشن گهرش
    پسته اي شد ز خط سبز لب چون شکرش
  • به عزم صيد چنان گرم خاست شهبازش
    که خنده در دهن کبک سوخت پروازش
  • در بسته حجاب بود گر چه گلشنش
    تکليف بوسه است دهن غنچه کردنش
  • مي کند عيب نمايان را هنرپرور کمال
    تنگ چشمي مي شود در دانه گوهر کمال
  • لازم يکديگر افتاده است ناکامي و کام
    بيشتر از فصل ها در فصل گل باشد زکام
  • ما در جهان قرار اقامت نداده ايم
    چون سرو سالهاست به يک پا ستاده ايم
  • پيوسته ما ز فکر دو عالم مشوشيم
    ما از دو خانه همچو کمان در کشاکشيم
  • طرفي ز نهال قد آن شوخ نبستم
    در سايه نخلي که نشاندم ننشستم
  • ما همچو شرر تلخي غربت نکشيديم
    در نقطه آغاز به انجام رسيديم
  • حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان
    تا نگردي تير باران ملامت را نشان
  • نوشها درج است در نيش عتاب آلودگان
    پشه دارد حق بيداري به خواب آلودگان
  • عيب دنيا را نمي بينند کوته ديدگان
    گر چه بي پرده است در چشم نظر پوشيدگان
  • روي از عالم بگردان، روي در ديوار کن
    وضع ناهموار عالم را به خود هموار کن
  • در تلاش آفرين افکار خود رنگين مکن
    گوش خود را کاسه دريوزه تحسين مکن
  • نباشد در مقام دلبري نازک نهال من
    ز تمکين ذوق گل چيدن ندارد خردسال من
  • به طوق غبغب سيمين او نظر واکن
    هلال ماه در آغوش را تماشا کن
  • پهلو تهي ز ناوک آن دلربا مکن
    در استخوان مضايقه با اين هما مکن