167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

مثنوي معنوي

  • در زمان هيزم شد آن اغصان زر
    مست شد در کار او عقل و نظر
  • کو خيالي مي کند در گفت من
    در دل از وسواس و انکارات ظن
  • اي نموده ضد حق در فعل درس
    در ميان لشکر اويي بترس
  • اين در آيد سر نهند او را بتان
    آن در آيد سر نهد چون امتان
  • قلب چون آمد سيه شد در زمان
    زر در آمد شد زري او عيان
  • دست و پا انداخت زر در بوته خوش
    در رخ آتش همي خندد رگش
  • جسم ما روپوش ما شد در جهان
    ما چو دريا زير اين که در نهان
  • تا بداند در چه بود آن مبتلا
    از کجاها در رسيد او تا کجا
  • ليک در سيماي آن در يتيم
    ديده ام آثار لطفت اي کريم
  • صد هزاران عاشق و معشوق ازو
    در فغان و در نفير و جست و جو
  • قوم تو در کوه مي گيرند گور
    در ميان کوي مي گيري تو کور
  • در نظاره صيد و صيادي شه
    کرده ترک صيد و مرده در وله
  • شاد باشيد اي محبان در نياز
    بر همين در که شود امروز باز
  • در مکن در کرد شلغم پوز خويش
    که نگردد با تو او هم طبع و کيش
  • هين ازو خواهيد نه از غير او
    آب در يم جو مجو در خشک جو
  • در گذر از صورت و از نام خيز
    از لقب وز نام در معني گريز
  • باغها و سبزه ها در عين جان
    بر برون عکسش چو در آب روان
  • آن چنان خوش کس رود در مکرهي
    کس چنان رقصان دود در گم رهي
  • حکم چون در دست گمراهي فتاد
    جاه پنداريد در چاهي فتاد
  • در سه روزه ره بدين احوالها
    ماند مجنون در تردد سالها
  • جان گشايد سوي بالا بالها
    در زده تن در زمين چنگالها
  • تا شود زفت و نمايد آن عظيم
    چون در آيد سوي محفل در حطيم
  • همچنين هر جزو عالم مي شمر
    اول و آخر در آرش در نظر
  • در اثر افزون شد و در ذات ني
    ذات را افزوني و آفات ني
  • مال در ايثار اگر گردد تلف
    در درون صد زندگي آيد خلف
  • تو چه کرمي در ميان سيب در
    وز درخت و باغباني بي خبر
  • عقل دو عقلست اول مکسبي
    که در آموزي چو در مکتب صبي
  • تا هماره دوست بيني در نظر
    در دلت نايد ز کين ناخوش صور
  • نور پاکش بي دليل و بي بيان
    پوست بشکافد در آيد در ميان
  • بعد از آن گفتش که در جسمم کتيم
    ده درمسنگست يک در يتيم
  • چنگ در صلب و رحمها در زدي
    تا که شارع را بگيري از بدي
  • ورنه خود تيري شود آن تيرگي
    در رسد در تو جزاي خيرگي
  • هست جنت را ز رحمت هشت در
    يک در توبه ست زان هشت اي پسر
  • در حديث آمدي که مومن در دعا
    چون امان خواهد ز دوزخ از خدا
  • هر اميري نيزه خود در فکند
    تا شود در امتحان آن سيل بند
  • اژدهايي مي شود در قهر تو
    که اژدهايي گشته اي در فعل و خو
  • چون گرو بستند غالب شد صواب
    در دوام و معجزات و در جواب
  • هم چنين ديده جهات اندر جهات
    در پي هم تا رسي در برد و مات
  • هم چنانک اياک نعبد در حنين
    در بلا از غير تو لانستعين
  • بر جهيد و زود در سجده فتاد
    در زمان شه تيغ قهر از کف نهاد
  • يا کلام بنده اي کان جزو اوست
    در رود در گوش او کو وحي جوست
  • يا مسيحي که به تعليم ودود
    در ولادت ناطق آمد در وجود
  • گريه را در خواب شادي و فرح
    هست در تعبير اي صاحب مرح
  • دست بر بالاي دستست اي فتي
    در فن و در زور تا ذات خدا
  • شاه زاده در تعجب مانده بود
    کز من او عقل و نظر چون در ربود
  • با وجود زال نايد انحلال
    در شبيکه و در بر آن پر دلال
  • که چه جاي مژده است اي خيره سر
    که در افتاديم در کان شکر
  • گفت من بسيار مي افتم برو
    در گريوه و راه و در بازار و کو
  • رو که اکنون دست در دولت زدي
    در فکندي خود به بخت سرمدي
  • در سر و رو در کشيده چادري
    رو نهان کرده ز چشمت دلبري