167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • تا نفس خويش را شمرده نسازي
    در دل خود عيش بي شمار نيابي
  • خيز و شکاري بکن که در دو سه جولان
    گردي ازين دشت پرشکار نيابي
  • تا نکني ترک اعتبار چو صائب
    در نظر عشق اعتبار نيابي
  • نقطه موهوم را دو نيم نمايد
    در دهن تنگ آن زبان که تو داري
  • در جگر زهد خشک شيشه شکسته است
    اين لب ميگون مي چکان که تو داري
  • اي از خراباتت زمين درد ته پيمانه اي
    در پاي شمعت آسمان پرسوخته پروانه اي
  • در مصر وجود، ماه کنعان را
    از حسن غريب دربدر داري
  • زان چهره که بوي خون ازو آيد
    پيداست که ريشه در جگر داري
  • چون گل که ز برگ فاش شد بويش
    از پرده شرم پرده در داري
  • شرمي که ز باده آب مي گردد
    در مستي ها تو بيشتر داري
  • شيريني جان به رونما خواهد
    تلخي که نهفته در شکر داري
  • پاکي دامن ما نيست کم از پرده عصمت
    گو بدانند حريفان که تو در خانه مايي
  • مي شود ناف غزالان ختا ديده روزن
    در حريمي که تو آن زلف گرهگير گشايي
  • داغ اولدي درونيمده منيم ناز محبت
    مين دورلو صدا ويرمه ده در ساز محبت
  • چرخ مي داند عيار آه پرتائثير را
    مي توان در زخم ديدن جوهر شمشير را
  • حسن عالمسوز دارد بي قرار انديشه را
    نقش شيرين نعل در آتش گذارد تيشه را
  • زلف طرار تو مي بندد زبان شانه را
    در سخن مي آورد لعل لبت پيمانه را
  • نيل چشم زخم باشد زنگ کلفت سينه را
    ناخن شيرست صيقل در نظر آيينه را
  • مي کند در پرده شب جلوه دايم روز ما
    بي سياهي نيست هرگز داغ عالمسوز ما
  • تمناي تو دارد در کشاکش آسمان ها را
    هدف خميازه آغوش مي سازد کمان ها را
  • به آساني شود دلها مسخر گوشه گيران را
    يد طولاست در صيد مگس ها عندليبان را
  • به چشم مردم آگاه، اين فرسوده قالبها
    سوارانند در راه عدم افکنده مرکبها
  • اين نه خط است سيه کرده بناگوش ترا
    سايه گرد يتيمي است در گوش ترا
  • چون سويداست نهان در دل شب کوکب ما
    خط بيزاري صبح است سواد شب ما
  • مي تپد در جگر خاک همان طينت ما
    شمع را شعله جواله کند تربت ما