167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در عالم مکافات هرباده را خماري است
    تلخي زندگاني باشد خمار طفلي
  • خطي کشيد بر خاک گردون کينه پرور
    هر جلوه اي که کرديم در روزگار طفلي
  • شد از فشار گردون موي سفيد و سرزد
    شيري که خورده بوديم در روزگار طفلي
  • از سرگذشتگان را در عالم شهادت
    تيغ خم تو باشد محراب زندگاني
  • چون آب زندگاني در ظلمت است پنهان؟
    دل را سيه نسازد گر آب زندگاني
  • جان هواپرستان با باد همعنان است
    باشد حباب کم عمر در آب زندگاني
  • تا از کتان هستي يک رشته تاب باقي است
    در زير ابر باشد مهتاب زندگاني
  • در بحر نيستي بود آسوده کشتي ما
    سرگشته ساخت ما را گرداب زندگاني
  • انديشه تزلزل در عالم فنا نيست
    بر جان هميشه لرزد سيماب زندگاني
  • تا چون حباب بي مغز دلبسته هوايي
    در پرده حجابي از آب زندگاني
  • جان هواپرستان در فکر عاقبت نيست
    گرد هدف نگردد تيري که شد هوايي
  • حسن تمام با خود عين الکمال دارد
    در آبله است پنهان حسن برهنه پايي
  • کار بسيار و اندک است حيات
    عمر در خورد کار بايستي
  • در قفس شير دست و پا نزند
    دل برون زين حصار بايستي
  • جان ما در هواي عالم قدس
    چون شرر بي قرار بايستي
  • دل در خاک و خون فتاده ما
    بر توکل سوار بايستي
  • آشيان در زمين پست مکن
    پر و بال عقاب اگر داري
  • نيست چون نافه حاجت اظهار
    در گره مشک ناب اگر داري
  • در صحبت به روي خلق ببند
    هوس فتح باب اگر داري
  • من و طفل شوخي که صد خانه زين
    ز مردان تهي ساخت در ني سواري
  • کند کبک تقليد رفتار او را
    ادب نيست در مردم کوهساري!
  • بپيوند با چرخ پيش از بريدن
    که در قبضه خاک عاجز نماني
  • چو ابروي خوبان خمش باش و گويا
    که چندين زبان است در بي زباني
  • مرو بيش ازين در پي لاله رويان
    درين بحر خون چند کشتي براني؟
  • خمش باش در بحر هستي که ماهي
    زبان محيط است از بي زباني