نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
مکن چون صبحدم
در
فيض تقصير
که دايم با لب پرخنده باشي
در
آن عالم تواني زيست ايمن
درين عالم اگر ترسنده باشي
تواني کوس شاهي زد
در
آفاق
اگر صائب خدا را بنده باشي
لباس شرم صد چاک است، ترسم
که
در
خلوت به خود چسبيده باشي
مرا با خاک ره
در
بردباري
نمي سنجي، اگر سنجيده باشي
نخواهي کرد منع من ز فرياد
سپندي گر
در
آتش ديده باشي
تو از اهل دلي چون غنچه آن روز
که سر
در
جيب خود دزديده باشي
چراغ از خانه خواهد داشت خاکت
اگر
در
خون دل غلطيده باشي
مباش ايمن ز زخم خار صائب
اگر
در
پاي گل خوابيده باشي
ترا
در
سردسير تن مقام است
بهار عالم جان را چه داني؟
ترا پا
در
گل تعمير رفته است
حضور کنج ويران را چه داني؟
ترا نشکسته
در
پا نوک خاري
عيار نيش مژگان را چه داني؟
تو
در
آيينه محوي چون سکندر
مقام آب حيوان را چه داني؟
تو
در
صيد مگس چون عنکبوتي
شکار شيرمردان را چه داني؟
گرفتم
در
گهر صاحب وقوفي
بهاي عقد دندان را چه داني؟
مکن اي بي وفا ناآشنايي
در
آتش سوخت گل از بي وفايي
تا همچو پير کنعان چشم از جهان نپوشي
کي بوي پيرهن را
در
کاروان بيابي؟
از روزي مقدر قانع به خون دل شو
تا آب و دانه خود
در
آشيان بيابي
هر چند
در
سعادت مشهور چون همايي
مغز تو آب گردد تا استخوان بيابي
روزي که نفس سرکش فرمان پذير گردد
نه توسن فلک را
در
زير ران بيابي
تا چند شمع ماتم
در
بزم دل فروزي؟
هر دم که سربرآرد همرنگ آه سازي
رنجي نبرده اي زان
در
سوختن دليري
يک برگ را نسوزي گر يک گياه سازي
گر ترک دودگيري، آيينه درون را
در
عرض يک دو هفته روشن چو ماه سازي
از خود برون دويديم ديوانه وار صائب
هر طفل را که ديديم
در
دست داشت سنگي
شيرافکنان غم را
در
چشم خاک ريزد
بر هر طرف که تازد دامن سوار طفلي
صفحه قبل
1
...
3233
3234
3235
3236
3237
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن