نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
مثنوي معنوي
چون مني تو که
در
فرمان تست
نسل آن
در
امر تو آيند چست
آن صفت
در
امر تو بود اين جهان
هم
در
امر تست آن جوها روان
منتظر ماني
در
آن روز دراز
در
حساب و آفتاب جان گداز
خلق
در
بازار يکسان مي روند
آن يکي
در
ذوق و ديگر دردمند
همچنان
در
مرگ يکسان مي رويم
نيم
در
خسران و نيمي خسرويم
او نداند که تو همچون ظالمان
از برون
در
گلشني جان
در
فغان
خواب مي بينند و آنجا خواب نه
در
عدم
در
مي روند و باب نه
بي ادب تر نيست کس زو
در
جهان
با ادب تر نيست کس زو
در
نهان
گشت بي خود مريم و
در
بي خودي
گفت بجهم
در
پناه ايزدي
زآنک
در
خرجي
در
آن بسط و گشاد
خرج را دخلي ببايد زاعتداد
چونک قبض آيد تو
در
وي بسط بين
تازه باش و چين ميفکن
در
جبين
چشم کودک همچو خر
در
آخرست
چشم عاقل
در
حساب آخرست
غم چو بيني
در
کنارش کش به عشق
از سر ربوه نظر کن
در
دمشق
از وجودم مي گريزي
در
عدم
در
عدم من شاهم و صاحب علم
پيش شيخي
در
بخارا اندري
تا به خواري
در
بخارا ننگري
بس کنم دلبر
در
آمد
در
خطاب
گوش شو والله اعلم بالصواب
آب کوزه چون
در
آب جو شود
محو گردد
در
وي و جو او شود
اين نصيحت راستي
در
دوستي
در
غلولي خاين و سگ پوستي
در
ميان همدگر مردانه اند
در
غزا چون عورتان خانه اند
هين برو کوتاه کن اين قيل و قال
خويش و ما را
در
ميفکن
در
وبال
اندر آن مزرع
در
آمد آن شتر
کودک آن طبلک بزد
در
حفظ بر
از خدا مي خواه تا زين نکته ها
در
نلغزي و رسي
در
منتها
او مددهاي خرد چون
در
ربود
از خزينه
در
آن درياي جود
حکمت حق
در
قضا و
در
قدر
کرد ما را عاشقان همدگر
ديدشان
در
بند آن آگاه شير
مي نظر کردند
در
وي زير زير
آنچنان شادند
در
ذل و تلف
همچو ما
در
وقت اقبال و شرف
بنگرم
در
غوره مي بينم عيان
بنگرم
در
نيست شي بينم عيان
من همي رانم شما را همچو مست
از
در
افتادن
در
آتش با دو دست
هين عنان
در
کش پي اين منهزم
در
مران تا تو نگردي منخزم
شهره ما
در
ضعف و اشکسته پري
شهره تو
در
لطف و مسکين پروري
اي تو
در
اطباق قدرت منتهي
منتهي ما
در
کمي و بي رهي
اي عجب
در
عهد ما ظالم کجاست
کو نه اندر حبس و
در
زنجير ماست
چون
در
افکندش بجست و جوي کار
بعد از آن
در
بست که کابين بيار
او عوان را
در
دعا
در
مي کشيد
کز عوان او را چنان راحت رسيد
گفت او گر ابلهم من
در
ادب
زيرکم اندر وفا و
در
طلب
در
ببستم تا کسي بيگانه اي
در
نيايد زود نادانانه اي
کي بود اين کفو ايشان
در
زواج
يک
در
از چوب و دري ديگر ز عاج
ليک قسم متقي زين تون صفاست
زانک
در
گرمابه است و
در
نقاست
ور نداري بو
در
آرش
در
سخن
از حديث نو بدان راز کهن
او به نسبت با صفات حق فناست
در
حقيقت
در
فنا او را بقاست
جمله ارواح
در
تدبير اوست
جمله اشباح هم
در
تير اوست
روح محجوب از بقا بس
در
عذاب
روح واصل
در
بقا پاک از حجاب
هم درخت و ميوه هم آب زلال
با بهشتي
در
حديث و
در
مقال
هم سرير و قصر و هم تاج و ثياب
با بهشتي
در
سؤال و
در
جواب
هست
در
دل زندگي دارالخلود
در
زبانم چون نمي آيد چه سود
صد اثر
در
کانها از اختران
مي رساند قدرتش
در
هر زمان
در
همش آرد چو سايه
در
اياب
طول سايه چيست پيش آفتاب
پس ز من زاييد
در
معني پدر
پس ز ميوه زاد
در
معني شجر
تو به نور او همي رو
در
امان
در
ميان اژدها و کزدمان
گفتم ار چيزي نباشد
در
بهشت
غير اين شادي که دارم
در
سرشت
صفحه قبل
1
...
321
322
323
324
325
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن