167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • زان شکوه داري از دل غمگين که همچو ما
    دريوزه غم از در دلها نکرده اي
  • با زلف دستبازي ازان مي کني که تو
    دستي دراز در دل شبها نکرده اي
  • در رستخيز رو به قفا حشر مي شوي
    اي غافلي که پشت به دنيا نکرده اي
  • صبح اميد من ز تريهاي روزگار
    در کاهش است چون شکر آب خورده اي
  • حاشا که در لباس شکايت کند ز فقر
    زخم هزار نشتر سنجاب خورده اي
  • انصاف نيست بر در بيگانگي زند؟
    خونها ز آشنايي احباب خورده اي
  • اي دل چه در قلمرو ميخانه مانده اي
    حيران مي چو ديده پيمانه مانده اي
  • وقت است غيرتي کني و يک جهت شوي
    پر در ميان کعبه و بتخانه مانده اي
  • جوشي اگر برآوري از دل بسر رسي
    چون درد اگر چه در ته پيمانه مانده اي
  • نعل حرم ز شوق تو صائب در آتش است
    غمگين چرا به گوشه بتخانه مانده اي؟
  • چون آب دايم آينه سازي است کار تو
    در پيش خود تو نيز گرفتار بوده اي
  • از خون گرم روز جزا سربرآورد
    در هر دلي که نشتر مژگان خليده اي
  • برق سبک عناني و کوه گران رکاب
    در هيچ جا نه و همه جا آرميده اي
  • صد پيرهن غريب تر از يوسفي به حسن
    در مصر ساکني و به کنعان رسيده اي
  • پروانه وار سيلي آتش نخورده اي
    در دودمان آه چراغي نديده اي
  • از لاله زار آبله يک گل نچيده اي
    در پاي شوق، خار سراغي نديده اي
  • با چاک سينه دست و گريبان نبوده اي
    در دست خود ز داغ اياغي نديده اي
  • مردان عنان به دست توکل نداده اند
    تو سست عزم در گرو استخاره اي
  • نتوان به کنه عشق رسيدن ز فکر پوچ
    در بحر آتشين چه کند تخته پاره اي؟
  • آن را که هست گردش چشم غزاله اي
    در کار نيست رطل گران و پياله اي
  • تا گل شکفته شد گرو ميفروش کرد
    در خانه داشت هر که کتاب و رساله اي
  • يک هاله در بساط همه چرخ بيش نيست
    ماه تراست هر خم آغوش، هاله اي
  • از هر ستاره چشم بدي در کمين ماست
    با صد هزار تير چه سازد نشانه اي؟
  • صائب فسرده ايم، بيا در ميان فکن
    از قول مولوي غزل عاشقانه اي
  • اي جان به قيد گنبد خضرا چگونه اي؟
    اي باده در شکنجه مينا چگونه اي؟