167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • مهر زن بر لب گفتار که در بزم جهان
    شمع آسوده ز کشتن شود از خاموشي
  • دل که در رهگذر باد حوادث شمعي است
    چون چراغ ته دامن شود از خاموشي
  • خاک اگر در دهن رخنه گفتار زند
    آدمي قلعه آهن شود از خاموشي
  • کثرت و تفرقه در عالم گفتار بود
    که جهاني همه يک تن شود از خاموشي
  • پخته از حوصله شاخ برون مي آيد
    رگ خامي نبود در ثمر يکرنگي
  • چشم يکرنگي ازين چرخ دغا بازمدار
    نيست در نه صدف او گهر يکرنگي
  • صائب از هم نکند تفرقه لطف و عتاب
    گل و خارست يکي در نظر يکرنگي
  • در چمن خانه گرفتن گل فارغبالي است
    چار ديوار قفس باد به ما ارزاني
  • دل نبندند عزيزان جهان در وطني
    که به يوسف ندهد وقت سفر پيرهني
  • در سپند من سودازده آتش مزنيد
    که پريشان شود از ناله من انجمني
  • باطن عشق بود تيغ دودم اي خسرو
    مصلحت نيست که خم در خم فرهاد کني
  • خلوت خاص تو در خانه دل خواهد بود
    خانه گل چه ضرورست که معمور کني؟
  • اگر از خوان قناعت نظري آب دهي
    خاک عالم همه در کاسه فغفور کني
  • صائب از دردسر هر دو جهان باز رهي
    سر اگر در سر عطار نشابور کني
  • در قيامت گل بي خار ثمر مي بخشد
    نيش خاري که تو از آبله نمناک کني
  • تخم چون سوخت برومند نگردد صائب
    دانه اشک به اميد چه در خاک کني؟
  • نشود جمع نظربازي خوبان با زهد
    اين گلي نيست که در دامن سجاده کني
  • تا تو چون شانه دل چاک مهيا نکني
    پنجه در پنجه آن زلف چليپا نکني
  • در سرانجام سفر باش که از سنگ مزار
    خيمه بيرون زده خوش قافله سنگيني
  • مي که در روي سپر چين نگذارد ز نشاط
    نيست ممکن ز جبين تو گشايد چيني
  • گرچه سر در سر گفتار نهادم صائب
    نشنيدم ز کسي از ته دل تحسيني
  • نيست چون حوصله ديدن بي پرده ترا
    به که قانع به نگاه در و ديوار شوي
  • نتوان دل ز عزيزي به سهولت برداشت
    جهد کن جهد که در چشم کسان خوار شوي
  • غنچه را راه در آن چاک گريبان ندهي
    به کف طفل نوآموز گلستان ندهي
  • بي حجابانه به آغوش کجا مي آيي؟
    که به صد ناز در انديشه ما مي آيي؟