167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

مثنوي معنوي

  • اي تو در کشتي تن رفته به خواب
    آب را ديدي نگر در آب آب
  • دم مزن تا بشنوي از دم ز نان
    آنچ نامد در زبان و در بيان
  • ليک لطفي قهر در پنهان شده
    يا که قهري در دل لطف آمده
  • زين قبل فرمود احمد در مقال
    در زبان پنهان بود حسن رجال
  • در حديث آمد که دل همچون پريست
    در بياباني اسير صرصريست
  • من نخواهم کان رمه کافر شوند
    در ضلالت در گمان بد روند
  • گفت استر با شتر کاي خوش رفيق
    در فراز و شيب و در راه دقيق
  • تو نه آيي در سر و خوش مي روي
    من همي آيم بسر در چون غوي
  • من همي افتم برو در هر دمي
    خواه در خشکي و خواه اندر نمي
  • چون جنين را در شکم حق جان دهد
    جذب اجزا در مزاج او نهد
  • در نگر در صنعت پاره زني
    کو همي دوزد کهن بي سوزني
  • ديد در ايام آن شيخ فقير
    مصحفي در خانه پيري ضرير
  • گفت در يک خانه گر باشم دو روز
    عشق آن مسکن کند در من فروز
  • باز مي گويم عجب من بي خودم
    دست در شاخ خيالي در زدم
  • از هوس گر از طويله بسکلد
    در طويله ديگران سر در کند
  • در شريعت هست مکروه اي کيا
    در امامت پيش کردن کور را
  • مدحها شد جملگي آميخته
    کوزه ها در يک لگن در ريخته
  • پيش در شد آن دقوقي در نماز
    قوم همچون اطلس آمد او طراز
  • چون قيامت پيش حق صفها زده
    در حساب و در مناجات آمده
  • عمر خود را در چه پايان برده اي
    قوت و قوت در چه فاني کرده اي
  • در قيام اين کفتها دارد رجوع
    وز خجالت شد دوتا او در رکوع
  • و آن جماعت در پي او در قيام
    اينت زيبا قوم و بگزيده امام
  • در دعا ايشان و در زاري و آه
    بر فلک زيشان شده دود سياه
  • مهربان بي رشوتان ياري گران
    در مقام سخت و در روز گران
  • در گوي و در چهي اي قلتبان
    دست وا دار از سبال ديگران
  • در هواي آنک گويندت زهي
    بسته اي در گردن جانت زهي
  • در قباب حق شدند آن دم همه
    در کدامين روضه رفتند آن رمه
  • مدعي گفت اي نبي الله داد
    گاو من در خانه او در فتاد
  • هست بر اسباب اسبابي دگر
    در سبب منگر در آن افکن نظر
  • زانک او در خانه عقل تو غريب
    بر در خود سگ بود شير مهيب
  • آن يکي در پي دويد و گفت خير
    در پيت کس نيست چه گريزي چو طير
  • هزلها گويند در افسانه ها
    گنج مي جو در همه ويرانه ها
  • شهر را هشتند و بيرون آمدند
    در هزيمت در دهي اندر شدند
  • آنچنان کز فربهي هر يک جوان
    در نگنجيدي ز زفتي در جهان
  • شکر منعم واجب آيد در خرد
    ورنه بگشايد در خشم ابد
  • انبيا گفتند در دل علتيست
    که از آن در حق شناسي آفتيست
  • اين چه نسبت اين چه پيوندي بود
    تاکه در عقل و دماغي در رود
  • نه در آن دم دولتي و نعمتي
    نه در آن سر راحتي و لذتي
  • بارها در دام حرص افتاده اي
    حلق خود را در بريدن داده اي
  • استخوان حرص تو در وقت درد
    درهم آيد خرد گردد در نورد
  • در مثال قصه و فال شماست
    در غم انگيزي شما را مشتهاست
  • چند کوبيم آهن سردي ز غي
    در دميدن در قفض هين تا بکي
  • در تنور پر ز آتش در فکند
    آن زمان دستارخوان را هوشمند
  • وقت حيرت نيست حيرت پيش تست
    اين زمان در ره در آ چالاک و چست
  • يوسفي شد در جمال و در دلال
    گفتش اکنون رو بده وا گوي حال
  • دانه گندم تواني خورد و من
    عاجزم در دانه خوردن در وطن
  • باز زاري کرد کاي نيکوخصال
    مر مرا در سر مزن در رو ممال
  • بيست فرزند اين چنين در گور رفت
    آتشي در جانشان افتاد تفت
  • اندر آخر حمزه چون در صف شدي
    بي زره سرمست در غزو آمدي
  • سينه باز و تن برهنه پيش پيش
    در فکندي در صف شمشير خويش