167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • گر به ظاهر خار بي برگم ولي از داغ عشق
    لاله زاري در جگر دارم تماشاکردني
  • بسته ام گر چشم چون يعقوب، عذرم روشن است
    ماه مصري در سفر دارم تماشاکردني
  • باغ اگر بر من شد از جوش تماشايي قفس
    باغها در زير پر دارم تماشاکردني
  • چون ز زلفش چشم بردارم، که از هر حلقه اي
    در نظر دام دگر دارم تماشاکردني
  • کو سبکدستي که من چون پنبه ميناي مي
    فتنه ها در زير سر دارم تماشاکردني
  • چرخ اگر کم فرصتي و عمر کوتاهي نکرد
    سرونازي در نظر دارم تماشاکردني
  • در جگر چندين محيط بي کنار از خون دل
    زان دهان مختصر دارم تماشاکردني
  • سردي دوران به من دست و دلي نگذاشته است
    ورنه دستي در هنر دارم تماشاکردني
  • همچو شبنم صائب از فيض سحرخيزي مدام
    گلعذاري در نظر دارم تماشاکردني
  • حيرتي از چشم مست يار دارم ديدني
    خوابها در ديده بيدار دارم ديدني
  • گر چه چون مرکز زمين گيرم به چشم غافلان
    سيرها در خويش چون پرگار دارم ديدني
  • نيستم ايمن ز چشم شور، ورنه من ز داغ
    لاله زاري در دل افگار دارم ديدني
  • کوه غم بر خاطر آزاده من بار نيست
    مستيي چون کبک در کهسار دارم ديدني
  • دل ز گرد خاکساري بر گرفتن مشکل است
    ورنه گنجي در ته ديوار دارم ديدني
  • نيل چشم زخم من دارد جمال يوسفي
    در سياهي يک جهان انوار دارم ديدني
  • ملک و مالي نيست صائب گرچه در عالم مرا
    باغي از رنگيني گفتار دارم ديدني
  • سيل را روشنگري چون اتصال بحر نيست
    سعي کن تا در دل روشن ضميران جا کني
  • چند در پيري ز فوت مطلب دنياي دون
    قامت خم گشته خود حلقه ماتم کني؟
  • مي تواني خرمني اندوخت از هر دانه اي
    خرده خود صرف اگر در راه درويشان کني
  • نيست جاي دانه اميد اين محنت سرا
    در زمين شوره تخم خويش باطل مي کني
  • رشته عمري که دام مطلب حق مي شود
    صرف در شيرازه اوراق باطل مي کني
  • در عمارت زندگاني چند باطل مي کني؟
    رفته اي از کار تا سامان منزل مي کني
  • عاقبتاين خانه ها ماتم سرايي مي شود
    زعفران گر جاي برگ کاه در گل مي کني
  • مي کشي دست نوازش سالها بر دوش خويش
    پاره ناني اگر در کار سايل مي کني
  • گرم مي پرسي مرا بهر فريب ديگران
    در لباس دوستداران کار دشمن مي کني