167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • گوشها را يک قلم مي ساختم تنگ شکر
    همچو ني در چاشني مي داشتم گر همدمي
  • تا نبندد راه خواهش بر خود از سد رمق
    در نظرها، شان اسکندر ندارد آدمي
  • تا نگردد در طريق پاکبازي يک جهت
    راه بيرون شد ازين ششدر ندارد آدمي
  • تا نيفشاند غبار جسم از دامان روح
    باده بي درد در ساغر ندارد آدمي
  • چون نمکداني است صائب کز نمک خالي بود
    شورشي از عشق اگر در سر ندارد آدمي
  • باده تلخ مرا مي بود اگر حب وطن
    کي چنين آسوده در زندان مينا بودمي؟
  • گر نمي شد دام راهم رشته طول امل
    همچو سوزن در گريبان مسيحا بودمي
  • گر نمي زد راه مجنون مرا تدبير عقل
    با غزالان همسفر در کوه و صحرا بودمي
  • رفته ام بيرون ز خويش و در حجابم همچنان
    نيستم باري چو اينجا کاش آنجا بودمي
  • گاه در پاي تو بيخود چون زمين افتادمي
    گاه بر گرد سرت چون آسمان گرديدمي
  • از پريشان خاطري در راه سيل افتاده اي
    گر کني گردآوري خود را حصار عالمي
  • کاروانسالار گردون است روح پاک تو
    زين تن حيوان صفت در زير بار عالمي
  • پاي در دامن کش، از سنگ ملامت سرمپيچ
    شکر اين معني که نخل ميوه دار عالمي
  • گوشه چشمي ز غمخواران چو نبود غم بلاست
    اژدهايي مي شود هر خار در بي سوزني
  • بي دهاني تيره دارد مشرب عيش مرا
    دود پيچيده است در اين خانه از بي روزني
  • همت پيران گشايد کارهاي سخت را
    رخنه در خارا کند تير کمان صد مني
  • بي دل بينا فزايد پرده اي بر غفلتت
    با مه کنعان اگر در زير يک پيراهني
  • وادي خونخوار سودا را چو مجنون ديده ام
    جز دهان شير در وي نيست ديگر مائمني
  • اي ز رويت برق عالمسوز در هر خرمني
    وز نسيم جلوه ات هر آتشي را دامني
  • هر حبابي را درين دريا ز حسن بيحدت
    خلوتي با ماه کنعان در ته پيراهني
  • هر سپندي را ز ياد روي آتشناک تو
    چون خليل الله در آتش حضور گلشني
  • از فروغ آفتاب لامکان جولان تو
    حلقه ذکري است گرم از ذره در هر روزني
  • پرتو يکتائيت افتاده بر ديوار و در
    آفتابي سربرآورده است از هر روزني
  • جلوه در پيراهن بي جرم يوسف مي کند
    بر لب درياي غفران تو هر تردامني
  • گر چه سودايي و مجنونم، ولي با کودکان
    صحبتي در هر گذر دارم تماشاکردني