167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان ناصر خسرو

  • اگر يک دم به خوان خواني مرورا، مژده ور گردد
    به خواني در بهشت عدن پر حلوا و بريان ها
  • به باغي در که مرغان از درختانش به پيش تو
    فرود افتد چو بريان شکم آگنده بر خوان ها
  • بر قياس خويش داني هيچ کايزد در کتاب
    از چه معني چون دو زن کرده است مردي را بها؟
  • اي شده مدهوش و بيهش، پند حجت گوش دار
    کز عطاي پند برتر نيست در دنيا عطا
  • جز به خشنودي و خشم ايزد و پيغمبرش
    من ندارم از کسي در دل نه خوف و نه رجا
  • محسوس بود هرچه در اين پنج حس آيد
    محسوس مر اين را دان معقول جز آن را
  • خداوندي که در وحدت قديم است از همه اشيا
    نه اندر وحدتش کثرت، نه محدث زين همه تنها
  • اگر هيچيز را چيزي نهي قايم به ذات خود
    پس آمد نفس وحدت را مضاد و مثل در آلا
  • چه گوئي چيست اين پرده بر اين سان بر هوا برده
    چو در صحراي آذرگون يکي خرگاه از مينا؟
  • چو در تحديد جنبش را همي نقل مکان گوئي
    و يا گرديدن از حالي به حالي دون يا والا
  • و گر گوئي که در معني نيند اضداد يک ديگر
    تفاوت از چه شان آمد ميان صورت و اسما؟
  • تو از معني همان بيني که در بستان جان پرور
    ز شکل و رنگ گل بيند دو چشم مرد نابينا
  • تو ز شادي خندخند و نيستي آگاه ازان
    او همي بر تو بخندد روز و شب در زير لب
  • اي طلبگار طرب ها، مر طرب را غمروار
    چند جوئي در سراي رنج و تيمار و تعب؟
  • شاد کي باشد در اين زندان تاري هوشمند
    ياد چون آيد سرود آن را که تن داردش تب؟
  • من به يمگان در به زندانم از اين ديوانگان
    عالم السري تو فرياد از تو خواهم، آي رب
  • چون کنند از نام من پرهيز اينها چون خداي
    در مبارک ذکر خود گفته است نام بولهب!؟
  • زانکه هفتاد و دو دارد ناصبي در دين امام
    چيست حاصل خير، بنگر، ناصبي را جز نصب
  • بولهب با زن به پيشت مي رود اي ناصبي
    بنگر آنک زنش را در گردن افگنده کنب
  • زيرا که دين سراي رسول است و ملک اوست
    کس ملک کس نبرد در اسلام بي نسب
  • زان روز باز ديو بديشان علم زده است
    وز ديو اهل دين به فغان اند و در هرب
  • گرچه در شهر کسان گلشن و کاشانه کني
    خانه خويش به ار چند خراب است و يباب
  • بي خرد گرچه رها باشد در بند بود
    با خرد گرچه بود بسته چنان دان که رهاست
  • لاجرم از خلق جز که مست و خسان را
    بر در اين مست بر، نه جاه و نه بار است
  • پيچيده به مسکين تن من در به شب و روز
    همواره ستمگاره و خونخواره دو ما راست
  • اي مانده در اين راه گذر، راحله اي ساز
    از علم و ز پرهيز که راهت به قفار است
  • پربند حصاري است روان تنت روان را
    در بند و حصاري تو، ازين کار تو زار است
  • گر بند و حصار از قبل دشمن بايد
    چون دشمن تو با تو در اين بند و حصار است؟
  • در سايه دين رو که جهان تافته ريگ است
    با شمع خرد باش که عالم شب تار است
  • بشکن به سر بي خردان در به سخن جهل
    زيرا که سخن آب خوش و جهل خمار است
  • اندر حرم آي، اي پسر، ايراک نمازي
    کان را به حرم در کند از مزد هزار است
  • بشناس حرم را که هم اينجا به در توست
    با باديه و ريگ و مغيلانت چه کار است؟
  • حصني قوي است کورا ديوار هست و در نيست
    بازي است که ش تذروان جز جنس جانور نيست
  • کز باديه ي جهالت جز سوي او مفر نيست
    زيرا که جاهلان را جز در سقر مقر نيست
  • نيکوسمر شو ايرا مردم بجز سمر نيست
    آن را که در دماغش مر ديو را ممر نيست
  • اين بس بصر دلش را گر در دلش بصر نيست
    زيرا که جز معاني بر قول او صور نيست
  • بر سر گنجي که يزدان در دل احمد نهاد
    جز علي گنجور ني و جز علي بندار نيست
  • بي دانش آمدي و در اينجا شناختي
    کاين چيست وان چه باشد وان چون و اين چراست
  • سوي آن بايد رفتنت که از امر خداي
    بر خزينه ي خرد و علم خداوند در است
  • هنر و فضل و خرد در سير اوست همه
    همچو او کيست که فضل و هنر او را سير است؟
  • اي خداوندي که ت نيست در آفاق نظير
    رحمت و فضل تو زي حجت تو منتظر است
  • خار و سنگ دره يمگان با طاعت تو
    در دماغ و دهن بنده ت عود و شکر است
  • اگر بزرگي و جاه و جلال در درم است
    ز کردگار بر آن مرد کم درم ستم است
  • کسي که داد بر اين گونه خواهد از يزدان
    بدان که راه دلش در سبيل داد گم است
  • کسي که جوي روان است ده به باغش در
    به وقت تشنه چو تو بهره زانش يک فخم است
  • زبانت داد و دل و گوش و چشم همچو امير
    نشان عدل خداي، اي پسر، در اين نعم است
  • چو برق روشن و خوب است در سخن معني
    برون ز معني ديگر بخار و تار و تم است
  • دژم مباش ز کمي ي درم به دنيا در
    اگر به طاعت و علمت به دين درون قدم است
  • به شعر حجت پر گشت دفتر از حکمت
    که خاطرش در پند است و معدن حکم است
  • از اهل ملک در اين خيمه کبود که بود
    که ملک ازو نربود اين بلند چرخ کبود؟