167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • اي در آتش از هوايت نعل هر سياره اي
    از بيابان تمناي تو خضر آواره اي
  • بي قراري گر کند معذور بايد داشتن
    هر که دارد در گريبان چون دل آتشپاره اي
  • مي کشد دل را ز دستم دلرباي تازه اي
    در کشاکش داردم زورآزماي تازه اي
  • فارغ از ملک سليمانم که از روشندلي
    در نظر دارم پريزادي ز هر انديشه اي
  • اي جهاني محو رويت، محو سيماي که اي؟
    اي تماشاگاه عالم، در تماشاي که اي؟
  • عالمي را روي دل در قبله ابروي توست
    تو چنين حيران ابروي دلاراي که اي؟
  • نعل در آتش ز سوداي تو دارد آفتاب
    اي سمن سيما تو سرگردان سوداي که اي؟
  • چشم مي پوشي ز گلگشت خيابان بهشت
    در کمين جلوه سرو دلاراي که اي؟
  • اين خمارآلودگان کوتاه بين افتاده اند
    ورنه باشد در گره هر قطره را ميخانه اي
  • حسن عالمسوز بي تاب است در ايجاد عشق
    دارد از هر ذره آن خورشيدرو پروانه اي
  • مي کند چشم سياهش سرمه سايي، ورنه هست
    نغمه منصوريي در هر لب پيمانه اي
  • آسمانها در شکست ما چه يکدل گشته اند
    کشتي نه آسيا افتاده چپ با دانه اي
  • از شراب لعل تا رخسار را افروختي
    هر که را بود آرزوي خام در دل سوختي
  • در دل فولاد جوهر موي آتشديده شد
    تا ز عارض خانه آيينه را افروختي
  • آن که عمرش صرف شد در دلبري آموختن
    کاش دلداري هم از ما اندکي آموختي
  • فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال و تو
    پير گشتي و همان در فکر فردا نيستي
  • در مبند اين خانه تاريک را يکبارگي
    چشم عبرت باز کن از دل چو بينا نيستي
  • نيست امروز اين گراني پله ناز ترا
    شير در گهواره مي خوردي که لنگر داشتي
  • نونياز ناز چون خوبان ديگر نيستي
    دايم از شوخي تو در پيراهن اخگر داشتي
  • ماه رخسار تو ناگرديده در خوبي تمام
    هر طرف چون ماه نو صد صيد لاغر داشتي
  • تنگ گشتي آسمان از موج آغوش اميد
    گر در آغوش کس آن سرو خرامان آمدي
  • چون سمندر در طلب بودي اگر کامل عيار
    آتش از بال و پر پروانه بيرون آمدي
  • سرسري مگذر ز تعمير دل بيچارگان
    کار محکم کن که در تعمير ديوار خودي
  • هر چه از دلها کني تعمير پشتيبان توست
    سعي در آبادي دل کن چو معمار خودي
  • فکر ايام زمستان مي کني در نوبهار
    اينقدر غافل چرا از آخر کار خودي؟