167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • از سطرشماري نتوان راه به حق برد
    در باديه حاجت به دليل است نه جاده
  • سخت است کمان تو، وگرنه بود از آه
    در قبضه من چرخ مقوس چو کباده
  • صائب ز گرانباري دل در سبکي کوش
    کز قافله پيوسته بود پيش پياده
  • از اشک تهي همچو در گوش نگردد
    چشمي که بر آن صبح بناگوش فتاده
  • سيلي است به درياي حقيقت شده واصل
    در پاي خم آن مست که مدهوش فتاده
  • در خامشي از نطق فزون نشأه توان يافت
    پر زور بود باده از جوش فتاده
  • در غنچگيش گوشه دستار ربايد
    هرگز گل اين باغ به دامان نرسيده
  • در آينه بينش ما چشم به راهان
    پيکي بود از جانب دلدار شکوفه
  • در ديده بي پرده ارباب بصيرت
    فردي بود از دفتر اسرار شکوفه
  • در پرده اسباب نماند دل روشن
    از برگ شود زود سبکبار شکوفه
  • در ديده کوته نظران گر چه نقابي است
    روشنگر چشم است چو ديدار شکوفه
  • هرگز نفکنده است نمک در دل آتش
    شوري که فکنده است به گلزار شکوفه
  • در مجمع ما نيست کسي را غم خانه
    چون ريگ روان قافله ماست روانه
  • چون تير که در وصل کمان است گشادش
    باشد به ميان رفتن من بهر کرانه
  • در پرده شب نوش مي ناب که دريافت
    عمر ابدي خضر به يک جام شبانه
  • در رفتن هوش است عجب طبل رحيلي
    آواز دف و بانگ ني و صوت چغانه
  • از حرف سخت باشند فارغ گشاده رويان
    از زخم سنگ باشد ايمن در نبسته
  • مژگان من نشد خشک تا شد جدا ز رويت
    گوهر نمي شود بند در رشته گسسته
  • هر چند در خرابات يکتاست جام خورشيد
    هر ذره از فروغش جامي جدا گرفته
  • تمثال شاخ چشمان يک جا نگيرد آرام
    چون نقش حسن شيرين در سنگ جا گرفته؟
  • از دور، مي مجو بيش در انجمن که بسيار
    آب زياد گردش از آسيا گرفته
  • جان هواپرستان در فکر عاقبت نيست
    بيم خطا ندارد تير هواگرفته
  • از پافتادگانيم در زير پا نظر کن
    از دست رفتگانيم دستي به دست ما ده
  • اي پادشاه خوبي در شکر بي نيازي
    از حسن خود زکاتي گاهي به اين گدا ده
  • بوي کباب دلها پيچيده در لباسش
    خون هزار بيدل از دامنش چکيده