167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • نيست آغوش فلاخن جاي لنگ سنگ را
    در سر مجنون کجا فرهنگ مي گردد گره؟
  • لنگر طاقت حريف خرده اسرار نيست
    اين شرار شوخ کي در سنگ مي گردد گره؟
  • گرد سرگرديدن ما گرد دل گرديدن است
    در حضور شمع ما را بال مي گردد گره
  • صحبت افسردگان افسردگي مي آورد
    اشک نيسان در صدف في الحال مي گردد گره
  • آتشين تبخال باشد حاصل موج سراب
    در دل آخر رشته آمال مي گردد گره
  • بستگي دارد گشايش ها مهيا پيش دست
    گفتگو کم در زبان لال مي گردد گره
  • مهر خاموشي نگيرد پيش آه گرم را
    تب کجا در عقده تبخال مي گردد گره؟
  • عقده مشکل حريف ناخن الماس نيست
    آرزو کي در دل اقبال مي گردد گره؟
  • در دل از نادان فزون صاحب هنر دارد گره
    سرو موزون از درختان بيشتر دارد گره
  • در گرفتاري حلاوت هاي عالم مضمرست
    ني به هر بندي جدا تنگ شکر دارد گره
  • نيست جاي پرفشاني تنگناي آسمان
    ورنه دل در سينه چندين بال و پر دارد گره
  • نيست صائب دلخراشي کار اشک صافدل
    ورنه در هر قطره اي صد نيشتر دارد گره
  • بي تأمل بر بساط پاکبازان پا منه
    تا نشويي دست از جان پاي در دريا منه
  • چون نداري ترجماني همچو عيسي در کنار
    مهر خاموشي چو مريم بر لب گويا منه
  • آه سرد نااميدي مي کند کار خزان
    چوب منع اي باغبان در پيش راه ما منه
  • پاس وقت صحبت نازک خيالان را بدار
    بي طلب در خلوت ارباب معني رو بنه
  • پاي پيچيده است در دامان تمکين زير تيغ
    داغ دارد پردلان را طبع بي پرواي کوه
  • صباحت آب در گلزارش از جوي گهربسته
    نزاکت رشته جان را بر آن موي کمر بسته
  • نگردد چون کف افسوس هر برگ نهال من؟
    که چون بادام آوردند در باغم نظربسته
  • نفس از سينه مجروح چون زخمي برون آيد
    که آب چشمه پيکان سپهرم در جگر بسته
  • مشو از زيردست خويش ايمن در زبردستي
    که خون شيشه را نوشيد جام آهسته آهسته
  • نگيرد پرده غفلت اگر چشم عزيزان را
    متاع يوسفي در هر سر بازار افتاده
  • به آب روي خود در منتهاي عمر مي لرزم
    به دست رعشه دارم ساغر سرشار افتاده
  • کدامين سروبالا را خدايا در نظر دارد
    که مهر عالم آرا را ز سر دستار افتاده
  • نهان در پرده تزوير دارد درد ناکامي
    به ظاهر مي نمايد رام، اما سرکش افتاده