167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • با دوست وفا کن که وفا وام الست است
    ترسم که بميري و در اين وام بماني
  • در جمال لم يزل چشم ازل حيران شده
    ني فزودي از دو عالم ني ز نفيش کاستي
  • اي که از الا تو لافيدي بدين زفتي مباش
    چشم ها را پاک کن بنگر که هم در لاستي
  • جان و صد جان خود چه باشد گر کسي قربان کند
    در هواي بيخودي و از براي بيخودي
  • خوش بچر اي گاو عنبربخش نفس مطمئن
    در چنين ساحل حلال است ار تو خوش پوزي کني
  • دردهايي کآدمي را بر در خلقان برد
    آن حجاب از اول است و آخر و پايان تويي
  • هم تويي آن کس که مي گويد تويي والله تويي
    گوي و چوگان و نظاره گر در اين ميدان تويي
  • و آنک منکر مي شود اين را و علت مي نهد
    در ميان وسوسه او نفس علت خوان تويي
  • در يکي کار آن يکي راغب و آن ديگر نفور
    تو مخالف کرده اي شان فتنه ايشان تويي
  • صورت ما خانه ها و روح ما مهمان در آن
    نقش و جان ها سايه تو جان آن مهمان تويي
  • دست احسان بر سر ما نه ز احساني که ما
    چشم روشن در تو آويزيم کان احسان تويي
  • غفلت و بيداري ما در توي بر کار و بس
    غفلت ما بي فضولي بر چو خود يقضان تويي
  • روز درپيچد صفت در ما و تابد تا به شب
    شب صفات از ما به تو آيد صفاتستان تويي
  • روز جمعه کي بود روزي که در جمع توييم
    جمع کردي آخر آن را که جدا مي ريختي
  • درج بد بيگانه اي با آشنا در هر دمم
    خون آن بيگانه را بر آشنا مي ريختي
  • آمد آن ماهي که چون ابر گران در فرقتش
    اشک ها چون مشک ها بهر لقا مي ريختي
  • دلبرا دل را ببر در آب حيوان غوطه ده
    آب حيواني کز آن بر انبيا مي ريختي
  • درکش آن معشوقه بدمست را در بزم ما
    کو ز مکر و عشوه ها گوييي که دستانيستي
  • بي گهان در پيش کردي روح هاي پاک را
    اي صحابه عشق را چون مصطفي شاد آمدي
  • اي که آن رحمت نمودي از پي چندين فراق
    مي نگنجم زين طرب در هيچ جا شاد آمدي
  • جذب او چون آتشي آمد درافکن خود در آب
    دفع هر ضدي به ضدي دفع ناري کوثري
  • اي خر لرزان شده بر روي يخ در زير بار
    پوز بردارد به بالا خر که يا رب آخري
  • ور چو چشم خوني او بودمي من فتنه جوي
    در ميان حلقه هاي شور و غوغا بودمي
  • گر نه موج عشق شمس الدين تبريزي بدي
    کو مرا بر مي کشد در قعر دريا بودمي
  • مي نگنجد جان ما در پوست از شادي تو
    کاين جمال جان فزا از بهر ما آورده اي
  • فارغي از چرب و شيرين در حلاوت هاي خود
    چرب و شيرين باش از خود ز آنک خوش پالوده اي
  • چون ز پيش رشته اي در لعل چون آتش بتافت
    موج زد درياي گوهر از ميان خاره اي
  • هشت منظر شد بهشت و هر يکي چون دفتري
    هشت دفتر درج بين در رقعه اي رخساره اي
  • هم دکان شد اين دلم با عشقت اي کان طرب
    خوش حريفي يافت او هم در دکان هم کاره اي
  • ز آفتاب عشق تو ذرات جان ها شد چو ماه
    وز سعادت در فلک هر ساعتي استاره اي
  • نقش تو ناديده و يک يک حکايت مي کند
    چون مسيح از نور مريم روح در گهواره اي
  • پيش شمع نور جان دل هست چون پروانه اي
    در شعاع شمع جانان دل گرفته خانه اي
  • من ز نور پير واله پير در معشوق محو
    او چو آيينه يکي رو من دوسر چون شانه اي
  • دانش و دانا حکيم و حکمت و فرهنگ ما
    غرقه بين تو در جمال گلرخي دردانه اي
  • در رخ جان رنگ او ديدم بپرسيدم از او
    سر چنين کرد او که يعني محرم اين نيستي
  • دوش آمد خواجه اي بر در بگفتش عشق او
    سيم و زر داري وليکن مرد زرين نيستي
  • اين چه چتر است اين که بر ملک ابد برداشتي
    يادآوري جهان را ز آنک در سر داشتي
  • جان همي تابيد از نور جلالت موج موج
    ز آنک تو در بحر جان دريا و گوهر داشتي
  • در يکي جسم طلسم آدمي اندر نهان
    اي بسي خورشيد و ماه و چرخ و اختر داشتي
  • در چنين جسم چو تابوتي ميان خون و خاک
    اين شهيد روح را هر لحظه خوشتر داشتي
  • در دو عالم قاعده نيش است وآنگه ذوق نوش
    تو وراي هر دو عالم نوش بي نيش آمدي
  • دل نبيند آنک باشد جسم و جان را او حجاب
    سر ندارد آنک بنهد پا در اين ره سرسري
  • در دو چشم من نشين اي آن که از من منتري
    تا قمر را وانمايم کز قمر روشنتري
  • اندرآ در باغ تا ناموس گلشن بشکند
    ز آنک از صد باغ و گلشن خوشتر و گلشنتري
  • منگر اندر شور و بدمستي من اي نيک عهد
    بنگر آخر در ميي کاندر سرم مي افکني
  • اول از دست فراقت عاشقان را تي کني
    وآنگه اندر پوستشان تا سر همه در زر کني
  • باده دزديد از لبان دلبر من يک صفت
    لاجرم در عشق آن لب جان شده ميخواره اي
  • چشم مرده وام کرده جان ز بهر عشق او
    ز آنک در ديده بديده جان از آن سر پايه اي
  • يک نفس در پرده عشقش چو جانت غسل کرد
    همچو مريم از دمي بيني تو عيسي زاييي
  • خون ببين در نظم شعرم شعر منگر بهر آنک
    ديده و دل را به عشقش هست خون پالاييي