167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • با اين همه در مجلس بنشين و ميا با من
    ترسم که ميان ره بگريزي و برگردي
  • امشب پريان را من تا روز به دلداري
    در خوردن و شب گردي خواهم که کنم ياري
  • بر صورت ما واقف پريان و ز جان غافل
    در مکر خدا مانده آن قوم ز اغياري
  • خواب از شب او مرده شلوار گرو کرده
    کس نيست در اين پرده تو پشت کي مي خاري
  • در حلقه سر اندرکن دل را تو قويتر کن
    شاهي است تو باور کن بر کرسي جباري
  • اندر شکم ماهي دم با کي زند يونس
    جز او کي بود مونس در نيم شب تاري
  • در چشمه سوزن تو خواهي که رود اشتر
    اي بسته تو بر اشتر شش تنگ به سرباري
  • اي بر سر بازارت صد خرقه به زناري
    وز روي تو در عالم هر روي به ديواري
  • من دست زنان بر سر چون حلقه شده بر در
    وين طعنه زنان بر من هم يافته بازاري
  • اي بر سر هر سنگي از لعل لبت نوري
    وز شورش زلف تو در هر طرفي سوري
  • ادريس شد از درسش هر جا که بد ابليسي
    در صحبت آن کافر شب گشته چون کافوري
  • اي دشمن عقل من وي داروي بي هوشي
    من خابيه تو در من چون باده همي جوشي
  • اول تو و آخر تو بيرون تو و در سر تو
    هم شاهي و سلطاني هم حاجب و چاووشي
  • اي رهزن بي خويشان اي مخزن درويشان
    يا رب چه خوشند ايشان آن دم که در آغوشي
  • شمس الحق تبريزي در لخلخه آميزي
    اي جان و جهان مي زد اي مه تو که را ماني
  • در پاي دل افتم من هر روز همي گويم
    راز تو شود پنهان گر راز تو نجهاني
  • در هر قدمي دامي چون شکر و بادامي
    زين دام امان يابد جز جان امين يا ني
  • اي آدم خوکرده با جنت و با حورا
    افتاده در اين غربت با رنج و عنا چوني
  • پيش آي تو دريا را نظاره بکن ما را
    باشد که تو هم افتي در مکر شهنشاهي
  • گه از مي و از شاهد گويم مثل لطفش
    وين هر دو کجا گنجد در وحدت اللهي
  • در کوي کي مي گردي اي خواجه چه مي خواهي
    پابسته شدي چون من زان دلبر خرگاهي
  • کو ره چو در اين آبي کو سجده چو محرابي
    ني ظالم و ني تايب ني ذاکر و ني ساهي
  • زين منزل شش گوشه بي مرکب و بي توشه
    بس قافله ره يابد در عالم بي جايي
  • اين عشق اگر چه او پاک است ز هر صورت
    در عشق پديد آيد هر يوسف زيبايي
  • جان دوش ز سرمستي با عشق تو عهدي کرد
    جان بود در آن بيعت با عشق به تنهايي
  • گل گفت مرا نرمي از خار چه مي جويي
    گفتم که در اين سودا هشيار چه مي جويي
  • گفتا که در اين سودا دلدار تو کو بنما
    گفتم نشدي بي دل دلدار چه مي جويي
  • اين رنج چو در وا شد دعوي تو رسوا شد
    زشتي تو پيدا شد بگذار تو نکالي
  • حق است سليمان را در گردن هر مرغي
    مرغان همه پريدند آن جا تو چه مي پايي
  • آن ها که خموشند به مستي مزه نوشند
    اي در سخن بي مزه گرم آمده تا کي
  • آن حسن که در خواب همي جست زليخا
    اي يوسف ايام به صد ره به از آني
  • اي دل ببر از دام و برون جه تو به هنگام
    آن سوي که در روضه ارواح دويدي
  • اي بحر حقايق که زمين موج و کف توست
    پنهاني و در فعل چه پيدا و پديدي
  • هر خاک که در دست گرفتي همه زر شد
    شد لعل و زمرد ز تو سنگي که گزيدي
  • اين عالم مرگ است و در اين عالم فاني
    گر ز آنک نه ميري نه بس است اين که نميري
  • بي گاه شد اين عمر وليکن چو تو هستي
    در نور خدايي چه به گاهي و چه ديري
  • اي ماه اگر باز بر اين شکل بتابي
    ما را و جهان را تو در اين خانه نيابي
  • از عقل دو صدپر دو سه پر بيش نمانده ست
    و آن نيز بدان ماند که در زير نقابي
  • تا چند در آتش روي اي دل نه حديدي
    وي ديده گرينده بس است اين نه سحابي
  • آن جا بردت پاي که در سر هوسش بود
    و آن جا بردت ديده که آن جا نگريدي
  • خامش کن و منماي به هر کس سر دل ز آنک
    در ديده هر ذره چو خورشيد پديدي
  • از شرم تو گل ريخته در پاي جمالت
    وز لطف تو هر خار برون رفته ز خاري
  • بر کار شود در خود و بي کار ز عالم
    آن کز تو بنوشيد يکي شربت کاري
  • خون در تن من باده صرف است از اين بوي
    هر موي ز من هندوي مست است شباني
  • در شهر به هر گوشه يکي حلقه به گوشي است
    از عشق چنين حلقه ربا چرب زباني
  • هين لقمه مخور لقمه مشو آتش او را
    بي لقمه او در دل و جان رزق بيابي
  • زين باده کسي را جگر تشنه خنک شد
    کو خون جگر ريخت در اين ره به سفاحي
  • اي آنک به دل ها ز حسد خار خليدي
    اين ها همه کردي و در آن گور خزيدي
  • خامش کن و منماي به هر کس سر دل ز آنک
    در ديده هر ذره چو خورشيد پديدي
  • گردان شده بين چرخ که صد ماه در او هست
    جز تابش يک روزه تو اي چرخ چه داري