167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • اي آن که دم ز رهروي عشق مي زني
    در پرده نظر، اثر زخم خار کو؟
  • حق مي برد به مرکز خود راه بي دليل
    در راه کعبه جاده نباشد مباش گو
  • مژگان يار از خط و خال است بي نياز
    در پيش صف پياده نباشد مباش گو
  • ما در هواي صاف قمر را نيافتيم
    تو زير ابر اگر قمري يافتي بگو
  • در پرده حباب به جز آب هيچ نيست
    تو شوخ چشم اگر دگري يافتي بگو
  • اي ذره در سراسر بازار کاينات
    جز آفتاب ديده وري يافتي بگو
  • در حلقه وجود که گرداب فتنه است
    جز چشم يار فتنه گري يافتي بگو
  • غير از دل گرامي درياکشان عشق
    در نه صدف اگر گهري يافتي بگو
  • در فکر سفر باش که هر موي سفيدي
    از غيب رسولي است براي طلب تو
  • غافل مشو ايام خزان از نفس سرد
    در خنده سرآمد چو بهار طرب تو
  • کوتاه نگردد به گره رشته عمرش
    چون زلف نهد هر که سري در قدم تو
  • هر فتنه سرگشته که در روي زمين بود
    شد جمع به زير قد همچون علم تو
  • هر چند به پاي دگري ره نتوان رفت
    گرديد فلک سير سرم در قدم تو
  • يکرنگي ظاهر بود دارالامان عافيت
    در حلقه ديوانگان زنهار بي فرهنگ شو
  • زنهار در دار فنا انگور خود ضايع مکن
    گر باده نتواني شدن منصوروار آونگ شو
  • در پله ديوانگي فرش است سنگ کودکان
    مرد ملامت نيستي فرزانه شو فرزانه شو
  • مي کرد هزار باغبان در خاک
    گل را مي بود اگر وفاي تو
  • شمشير برهنه مي شود در دل
    آبي که خورند بي رضاي تو
  • نعل در آتش نهد بر ورق برگ گل
    شبنم آسوده را شوق گل روي تو
  • گر نبرد شمع پيش پرتو رخساره ات
    شانه کند راه گم در خم گيسوي تو
  • پرده بيگانگي چند بود در ميان؟
    سوختم، از جيب گل چند کشم بوي تو؟
  • در بلا بودن بود صائب به از بيم بلا
    از هوا گيرد خموشي را چراغ صبحگاه
  • نيست در پايان عمر از رعشه پيران را گزير
    بر فروغ خويش مي لرزد چراغ صبحگاه
  • هر دمي کز روي صدق از مشرق دل سرزند
    هست پيش قدردانان در حساب صبحگاه
  • غفلت پيران جاهل را سبب در کار نيست
    فارغ است از منت افسانه خواب صبحگاه