نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
مثنوي معنوي
گفت شه جلدي مکن
در
مدح يار
مدح خود
در
ضمن مدح او ميار
زانک من
در
امتحان آرم ورا
شرمساري آيدت
در
ما ورا
اول فکر آخر آمد
در
عمل
بنيت عالم چنان دان
در
ازل
ميوه ها
در
فکر دل اول بود
در
عمل ظاهر بآخر مي شود
راه را گم کرد و
در
ويران فتاد
باز
در
ويران بر جغدان فتاد
خاک
در
چشمش زد و از راه برد
در
ميان جغد و ويرانش سپرد
کرم
در
بيخ درخت تن فتاد
بايدش بر کند و
در
آتش نهاد
زانک
در
راهست و ره زن بي حدست
آن رهد کو
در
امان ايزدست
يکسواره مي رود شاه عظيم
در
کف طفلان چنين
در
يتيم
در
چه دريا نهان
در
قطره اي
آفتابي مخفي اندر ذره اي
ساعتي گرگي
در
آيد
در
بشر
ساعتي يوسف رخي همچون قمر
دوستان
در
قصه ذاالنون شدند
سوي زندان و
در
آن رايي زدند
در
جهان بازگونه زين بسيست
در
نظرشان گوهري کم از خسيست
در
رود
در
قلب او از راه عقل
نقد او بيند نباشد بند نقل
در
درون دل
در
آيد چون خيال
پيش او مکشوف باشد سر حال
در
کف داود کاهن گشت موم
موم چه بود
در
کف او اي ظلوم
در
پيش چون بندگان
در
ره شود
تا نبايد زو کسي آگه شود
هم درين نحسي بگردان اين نظر
در
کسي که کرد نحست
در
نگر
مکر مي سازند قومي حيله مند
تا که شه را
در
فقاعي
در
کنند
چون دل او
در
رضا آرد عمل
آفتابي دان که آيد
در
حمل
هين به پشت آن مکن جرم و گناه
که کنم توبه
در
آيم
در
پناه
کي چناري کف گشايد
در
دعا
کي درختي سر فشاند
در
هوا
دست و پا
در
حق ما استايش است
در
حق پاکي حق آلايش است
چونک موسي اين عتاب از حق شنيد
در
بيابان
در
پي چوپان دويد
هر گيا را کش بود ميل علا
در
مزيدست و حيات و
در
نما
اي خنک آن را که بيند روي تو
يا
در
افتد ناگهان
در
کوي تو
دفع کن از مغز و از بيني زکام
تا که ريح الله
در
آيد
در
مشام
غل بخل از دست و گردن دور کن
بخت نو
در
ياب
در
چرخ کهن
در
زمان شاخ از ثمر سابق ترست
در
هنر از شاخ او فايق ترست
گر شود قلبي خريدار محک
در
محکي اش
در
آيد نقص و شک
آن يکي پران شده
در
لامکان
وين يکي
در
کاهدان همچون سگان
مشورت
در
کارها واجب شود
تا پشيماني
در
آخر کم بود
چون
در
آيد
در
تک دريا بود
ديده فرعون کي بينا بود
محتسب
در
نيم شب جايي رسيد
در
بن ديوار مستي خفته ديد
تو وراي عقل کلي
در
بيان
آفتابي
در
جنون چوني نهان
تا
در
آن عالم فراغت باشدم
در
چنين درخواست حلقه مي زدم
سالها ره مي رويم و
در
اخير
همچنان
در
منزل اول اسير
در
ميان جان ايشان خانه گير
در
فلک خانه کن اي بدر منير
جنس را بين نوع گشته
در
روش
غيبها بين عين گشته
در
رهش
در
خبر آمد که خال مؤمنان
خفته بد
در
قصر بر بستر ستان
او پس
در
مدبري را ديد کو
در
پس پرده نهان مي کرد رو
گر يکي فصلي دگر
در
من دمد
در
ربايد از من اين ره زن نمد
در
زمان
در
رو فتاد و مي گريست
کاي خدا اينها نشان منکريست
دزد يعني خاک گويد هيچ هيچ
شحنه او را
در
کشد
در
پيچ پيچ
صدق تو آورد
در
جستن ترا
جستنم آورد
در
صدقي مرا
در
جمادات اين چنين حيفي نرفت
زد
در
آن ناکفو امير داد نفت
گفت چون وهمست ما هر دو يکيم
در
مقام احتمال و
در
شکيم
گر
در
آميزد تو گويي طامعست
ورني گويي
در
تکبر مولعست
هان و هان منگر تو
در
زفتي من
که کمم
در
وقت جنگ از پيرزن
چون تنازع
در
فتد
در
تنگ کاه
دانه آن کيست آن را کن نگاه
صفحه قبل
1
...
318
319
320
321
322
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن