نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان شمس
چه غم داري
در
اين وادي چو روي يوسفان ديدي
اگر چه چون زنان حيران ز خنجر دست خود خستي
منال اي دست از اين خنجر چو
در
کف آمدت گوهر
هزاران درد زه ارزد ز عشق يوسف آبستي
عجب نبود که صندوقي شکسته گردد از شيري
عجب از چون تو شير آيد که
در
صندوق بنشستي
به دست ديدبان او يکي آيينه اي شش سو
که حال شش جهت يک يک
در
آيينه بيانستي
ميان بلغم و صفرا و خون و مره و سودا
نمايد روح از تأثير گويي
در
ميانستي
تو عقل کل چو شهري دان سواد شهر نفس کل
و اين اجزا
در
آمدشد مثال کاروانستي
درافتد از صدف هر دم صدف بازش خورد
در
دم
وگر نه عين کري هم کران را ترجمانستي
عدم را
در
وجود آري از اين تبديل افزونتر
تو نور شمع مي سازي که اندر شمعدانستي
در
اول منزلت اين عشق با اين لوت ضدانند
اگر اين عشق باره ستي چرا او لوت باره ستي
به تدريج ار کني تو پي خر دجال از روزه
ببيني عيسي مريم که
در
ميدان سواره ستي
وگر از راه انديشه بدين مستان رهي بودي
خرد
در
کار عشق ما چرا بي دست و پايستي
وگر خضري دراشکستي به ناگه کشتي تن را
در
اين دريا همه جان ها چو ماهي آشنايستي
زنان
در
تعزيت شب ها نمي خسبند از نوحه
تو مرد عاشقي آخر زبون خواب چون گردي
دل آتش پرست من که
در
آتش چو گوگردي
به ساقي گو که زود آخر هم از اول قدح دردي
دريغا قالبم را هم ز بخشش نيم پر بودي
که بر تبريزيان
در
ره دواسپه او برافزودي
در
آتش باش جان من يکي چندي چو نرم آهن
که گر آتش نبودي خود رخ آيينه که زدودي
در
آن روزي که آن شير وغا مردي کند پيدا
نه بر شيران مست آن روز مرد و زن بخنديدي
شدي دربان هر دوني به زير بام گردوني
به کوي يار ما دررو که بيني بام و
در
باري
تو آن نوري که دوزخ را به آب خود بميراني
مرا
در
دل چنين سوزي و محروري روا داري
مها چشمي که او روزي بديد آن چشم پرنورت
به زخم چشم بدخواهان
در
او کوري روا داري
گهي رويش سيه دارد گهي
در
موي خود مالد
گه او را سرنگون دارد گهي سازد بدو کاري
نگنجد
در
خرد وصفش که او را جمع ضدين است
چه بي ترکيب ترکيبي عجب مجبور مختاري
گرفتي باغ و برها را همي خور آن شکرها را
اگر بستند درها را ز بند
در
چه غم داري
خمش کن همچو ماهي تو
در
آن درياي خوش دررو
چو اندر قعر دريايي تو از آذر چه غم داري
کي افسون خواند
در
گوشت که ابرو پرگره داري
نگفتم با کسي منشين که باشد از طرب عاري
بگه امروز زنجيري دگر
در
گردنم کردي
زهي طوق و زهي منصب که هست آن سلسله داري
بسي اشکوفه و دل ها که بنهادند
در
گل ها
همي پايند ياران را به دعوتشان بکن ياري
دهان بستم خمش کردم اگر چه پرغم و دردم
خدايا صبرم افزون کن
در
اين آتش به ستاري
ز بس احسان که فرمودي چنانم آرزو آمد
که موسي چون سخن بشنود
در
مي خواست ديداري
بود کاين ناله ها درهم شود آن درد را مرهم
درآرد آن پري رو را ز رحمت
در
کم آزاري
وگر ناگه قضاء الله از اين ها بشنود آن مه
خود او داند که سودايي چه گويد
در
شب تاري
چو نبود عقل
در
خانه پريشان باشد افسانه
گهي زير و گهي بالا گهي جنگ و گهي زاري
هر آن کس را که برداري به اجلالش فرود آري
در
آن بستان بي جايي که سبحان الذي اسري
ز هر شش سوي بگريزم
در
آن حضرت درآويزم
که بس دلبند و زيبايي که سبحان الذي اسري
کند هنبازي طوطي صبا را از براي شه
که او را نيست
در
پاکي و بيناييش هنبازي
شود بازار مه رويان از آن مه رو فروبسته
شود دروازه عشرت از آن مي روي
در
بازي
گهي گويي به گوش دل که
در
دوغ من افتادي
منم جان همه عالم تو چون از جان بپرهيزي
اگر
در
خاک بنهندم تويي دلدار و دلبندم
وگر بر چرخ آرندم از آن بالا اغا پوسي
ز تاب روي تو ماها ز احسان هاي تو شاها
شده زندان مرا صحرا
در
آن صحرا اغا پوسي
چو مست ديدن اويم دو دست از شرم واشويم
بگيرم
در
رهش گويم که اي مولا اغا پوسي
برآور دودها از دل بجز
در
خون مکن منزل
فلک را از فلک بگسل که جان آتش اندامي
در
آخر چون درآمد شب بجست از خواب و دل پرغم
برآمد گوي مه تابان ز روي چرخ چوگاني
خداوندا
در
اين منزل برافروز از کرم نوري
که تا گم کرده خود را بيابد عقل انساني
شب قدر است
در
جانب چرا قدرش نمي داني
تو را مي شورد او هر دم چرا او را نشوراني
شدم از دست يک باره ز دست عشق تا داني
در
اين مستي اگر جرمي کنم تا رو نگرداني
ز درمان ها بري گشتم نخواهم درد را درمان
بميرم
در
وفاي تو که تو درمان درماني
برو تو دست اندازان به سوي شاه چون باران
ببيني بحر را تازان
در
آن بحر پر از خوني
چو ديدي شمس تبريزي ز جان کردي شکرريزي
در
آن دم هر دو جا باشي درون مصر و بيروني
چو نامت بشنود دل ها نگنجد
در
منازل ها
شود حل جمله مشکل ها به نور لم يزل بيني
تو مسکيني
در
اين ظاهر درونت نفس بس قاهر
يکي سالوسک کافر که رهزن گشت و ره شيني
صفحه قبل
1
...
3196
3197
3198
3199
3200
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن