167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • سايه بال هما خواب گران مي آرد
    در سراپرده دولت دل بيدار مجو
  • دو سه روزي است نظربازي بلبل با گل
    در خزان سبز بود بخت تماشايي سرو
  • نفس سرد خزان باد بهارست او را
    نيست در باغ نهالي به شکيبايي سرو
  • آسمان در نظر همت مردان پست است
    نرسد سبزه خوابيده به رعنايي سرو
  • در رکاب علم آه بود فتح و ظفر
    به مصافي که روي بي علم آب مرو
  • هست تا در جگر از اشک ندامت آبي
    صائب از دامن ابناي زمان دست بشو
  • چو گوي در خم چوگان حادثات افتد
    سري که دور شود از رکاب دولت تو
  • در اميد که هرگز نبسته اي بر خلق
    به روي صائب نگشاده اي دريغ از تو
  • بس است در غم دنيا گريستن، تا چند
    به شوره زار شود صرف آب زمزم تو؟
  • ز گل فزود مرا خارخار خنده تو
    که نيست خنده گل در شمار خنده تو
  • دهان غنچه به لب مهر دارد از شبنم
    ز بس خجل شده در روزگار خنده تو
  • چو تخم سوخته کز خاک برنمي آيد
    گره شده است مرا حرف در دهان بي تو
  • گريوه هاست ز گرد ملال در راهش
    اگر به لب نرسد جان ناتوان بي تو
  • شکفتگي نشود سبز در چمن بي تو
    به اشک شمع زند غوطه انجمن بي تو
  • به چشم شبنم اين بوستان گل افتاده است
    ز بس گريسته در عرصه چمن بي تو
  • گهرفشاني ابر سياه مشهورست
    مراد در دل شب اي سياه کار بجو
  • نکرده گريه تمناي بخت سبز مکن
    بريز دانه خود در زمين، بهار بجو
  • به يک رفيق موافق بساز در عالم
    منافقان جهان را به هم گذار و برو
  • روزي که پسته ديد لب همچو قند او
    شد خنده زهر در دهن نيم خند او
  • آيد به رنگ سبزه خوابيده در نظر
    عمر خضر به سايه سروبلند او
  • خون همچو نافه در جگرش مشک مي شود
    پيچد به هر غزال که مشکين کمند او
  • فرصت کم است دولت پا در رکاب را
    غافل مشو ز دور خط مشکبار او
  • در چارفصل سبزه خط تو تازه است
    موقوف وقت نيست چو عنبر بهار او
  • دامن ز صحبت گل بي خار مي کشد
    در هر دلي که ريشه کند خارخار او
  • خطت که رفت در بغل هاله ماه ازو
    پوشيده است کعبه پلاس سياه ازو