نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
طوطيان را همچو مغز پسته گيرد
در
شکر
چون تبسم ريز گردد لعل شکرخاي تو
در
ته خاکستر قمري نهان گرديده اند
سروها از انفعال قامت رعناي تو
در
غبار خاطر مجنون حصاري گشته است
ديده آهو ز شرم نرگس شهلاي تو
برگريزان است
در
کوي تو ايام بهار
بس که مي ريزد دل از نظاره بالاي تو
زير پاي سرو افتاده است چون زنجير آب
نه فلک
در
پايه معراج استغناي تو
تخم قابل
در
زمين پاک، گوهر مي شود
دانه ياقوت مي سازد عرق را روي تو
چون حنا کز رفتن هندوستان گردد سياه
خون دلها مشک شد
در
حلقه گيسوي تو
شمعها سر
در
گريبان خموشي مي کشند
برفروزد از شراب آتشين چون روي تو
سايه خود را که دايم
در
رکابش مي رود
خانه صياد مي داند رم آهوي تو
مي کند زنجير جوهرپاره چون ديوانگان
ديد تا آيينه روي خويش را
در
روي تو
از سرش افتاد کلاه عقل
در
اول نگاه
هر که اندازد نظر بر قامت دلجوي تو
چشم حيرت وام مي گيرد ز طوق قمريان
سرو
در
وقت خرام قامت دلجوي تو
چون هوسناکان دورويي نيست کار عاشقان
در
بهارستان يکرنگي گل رعنا مجو
حقه حنظل چه دارد غير زهر جانستان؟
عيش شيرين
در
ميان قبه خضرا مجو
هر نفس
در
عالمي جولان کند همچون حباب
کشتي بي لنگر ما را درين دريا مجو
نيست همدوشي به نخل قامت او، شان سرو
مصرع حسن دوبالا نيست
در
ديوان سرو
گرچه برگشتن ندارد جويبار زندگي
بر سر يک پا همان
در
انتظارم همچو سرو
طوق قمري
در
بساطم چشم حيرت مي شود
بس که سرگرم تماشاي بهارم همچو سرو
سايه من ميکشان را دامگاه عشرت است
ميوه اي هر چند
در
ظاهر ندارم همچو سرو
فرصت خاريدن سر نيست از حيرت مرا
دست خود را
در
بغل پيوسته دارم همچو سرو
شمع سبز من به کوري سوخت
در
بزم وجود
آتشين بالي نشد هرگز دچارم همچو سرو
با هزاران دست، دايم بود
در
دست نسيم
صائب از حيرت عنان اختيارم همچو سرو
جامه بسيار، دارد کهنگي
در
آستين
تازه باشد چار موسم جامه يکتاي سرو
نيستند آزادگان فارغ ز شست و شوي دل
در
کنار آب باشد بيش صائب جاي سرو
در
سيه کاري سرآمد روزگارت چون قلم
از سر گفتار بگذر، بر سر کردار شو
صفحه قبل
1
...
3192
3193
3194
3195
3196
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن