167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در را مبند اي چمن آرا که جوش گل
    نگذاشته است راه تماشا درين چمن
  • در اولين پياله دوبالاست نشأه اش
    آن را که هست ساقي رعنا درين چمن
  • از طوق قمريان شده سر تا به پاي چشم
    هر سرو در هواي تماشا درين چمن
  • افتد ز صبح مرغ سحرخيز در غلط
    از خنده شکوفه به شبها درين چمن
  • در حلقه هاي زلف تو پيچد به خويشتن
    آهم که کرده است سر از آسمان برون
  • در عقده هاي سرسري چرخ عاجزست
    از کار عشق، عقل سرآرد چسان برون؟
  • صائب به محفلي که در او نيست روي دل
    آيينه را ميار ز آيينه دان برون
  • در دعوي محبت گل گر دوروي نيست
    بلبل هم از نوا شنود بوي پيرهن
  • افشان خال بر رخ آن دلربا ببين
    در روز اگر ستاره نديدي بيا ببين
  • صائب حريف آه ندامت نمي شوي
    در ابتدا به عاقبت کارها ببين
  • در انتهاي کار خود از ابتدا ببين
    زان پيشتر که خاک شوي زير پا ببين
  • نتوان مرا به ديده خودبين تمام ديد
    خود را برون در بگذار و مرا ببين
  • خشک است آب در نظر زاهدان خشک
    چون ما درآ به عالم آب و هوا ببين
  • گر نيست باورت که دل از ما گرفته اي
    در روزنامه سر زلف دو تا ببين
  • آن چشم مست و غمزه هشيار را ببين
    در عين خواب، دولت بيدار را ببين
  • باريک شو چو رشته درين بوته گداز
    در قطره سير بحر گهربار را ببين
  • جنس تو در دکان ز گران قيمتي به جاست
    بشکن بهاي خويش، خريدار را ببين
  • صائب نظر به روي عرقناک يار کن
    در آفتاب، ابر گهربار را ببين
  • در وصف خط او نرسد پاي کلک من
    چون پاي کودکان شب آدينه بر زمين
  • کار من سياه گليم است در چمن
    مانند داغ لاله به خون خفتن اين چنين
  • از خواب ناز نرگس او وا نمي شود
    در آفتابرو نتوان خفتن اين چنين
  • در پيش باطلان جهان حرف حق مگو
    منصور شد هلاک ز حق گفتن اين چنين
  • عقل است که در پرده ناموس حصاري است
    پوشيده و پنهان نبود جوهر مستان
  • روزي که ز خم جام هلالي به در آيد
    طالع شود از برج شرف اختر مستان
  • تا هيچ کس از قافله در راه نماند
    شرط است که مستانه رود رهبر مستان