167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • بال و پر نهال اميدست نوبهار
    در وقت، زينهار اداي صلات کن
  • در کنه ذات حق نرسد فکر دور گرد
    نزديک راه خود به خيال صفات کن
  • نقد دو کون در گره آستين توست
    بخت بلند خواهي، دستي بلند کن
  • رنگ شکسته مي شکند شيشه در جگر
    از مي خزان چهره ما را بهار کن
  • شبنم زيان نکرد ز سوداي آفتاب
    در پاي يار گوهر جان را نثار کن
  • غافل مشو ز پرده نيرنگ روزگار
    سير خزان در آينه نوبهار کن
  • يا حلقه ارادت ساغر به گوش کن
    يا عاقلانه ترک در مي فروش کن
  • چون صبح در پياله زرين آفتاب
    خونابه اي که مي دهد ايام نوش کن
  • وصل گل از ترانه شب عندليب يافت
    زنهار در کمينگه شبها خروش کن
  • نتوان گرفت دامن دريا به سعي خويش
    اين مشت خاک در ره سيلاب صرف کن
  • صائب توان ز رخنه دل ره به دوست برد
    اوقات در گشودن اين باب صرف کن
  • هر نقش پاي، گرده خورشيد عارضي است
    در پيش پاي خويش ببين و خرام کن
  • چون برق، ذوق باده بود پاي در رکاب
    عيش مدام خواهي، ترک مدام کن
  • چون سرو پا به دامن آزادگي بکش
    آنگاه در بهشت فراغت خرام کن
  • در زير زلف يأس بود چهره اميد
    هر جا دلت فرود نيايد مقام کن
  • از زنگ کبر آينه خويش ساده کن
    در زير پا نظر کن و حج پياده کن
  • در قبضه تصرف چرخ زبون مباش
    مردانه از سپهر مقوس کباده کن
  • در قلزمي که ابر کرم موج مي زند
    انديشه چون حباب ز دامان تر مکن
  • معشوق تازه رو خط آزادي غم است
    در گلشني که سرو نباشد گذر مکن
  • خواهي نريزد از مژه ات اشک آتشين
    در روي آفتاب جبينان نظر مکن
  • در کارزار عشق حديث جگر مکن
    با تيغ آفتاب ز شبنم سپر مکن
  • جوش بهار آبله در خار بسته است
    اي سست رگ، ملاحظه از نيشتر مکن
  • خون را نشسته است به خون هيچ ساده دل
    مي در پياله من خونين جگر مکن
  • از ماجراي پشه و نمرود پند گير
    در هيچ دشمني به حقارت نظر مکن
  • اين آن غزل که اهلي شيرين کلام گفت
    مي در پياله نوبت من بيشتر مکن