نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
حضور تيره دلان سرمه ساي آوازست
در
آن چمن که بود زاغ، آشيانه مکن
در
آسمان بنشيند به خاک، تير شهاب
چنين بلند شود گر غبار خاطر من
توان شنيدن آواز حلقه
در
مرگ
اگر گران نبود گوش از خميدن من
هزار فتنه خوابيده چون شراب کهن
نهفته است
در
آغوش آرميدن من
من آن رميده غزالم درين جهان صائب
که
در
جدايي خلق است آرميدن من
کشاکش رگ جان من اختياري نيست
چو موج
در
کف دريا بود اراده من
نمي توان سخن پست
در
کلامم يافت
فلک سوار چو عيسي بود پياده من
صفاي سينه مرا
در
حرم کند قنديل
چه شد برون ز فرنگ آمده است شيشه من؟
به ابر قطره دهم سيل
در
عوض گيرم
ز خرج، بيش چو دريا شود خزانه من
شده است
در
همه عالم سمر غريبي من
دويده است به هر رهگذر غريبي من
شوند
در
وطن خود غريب يکسر خلق
کند به اهل جهان گر اثر غريبي من
به لفظ معني بيگانه آشنا نشود
به حال خويش بود
در
حضر غريبي من
کسي که چشم گشايش ز بستگي دارد
قدم چو
در
نگذارد ز آستان بيرون
بلند نامي غربت زياده از وطن است
که پشت نقش بود
در
نگين به روي نگين
ز قرب، رزق نگردد نصيب بي قسمت
که هست
در
جگر آب خشک، جوي نگين
کسي به ملک غريبي عزيز مي گردد
که
در
وطن کند از سنگ چون گهر بالين
در
آتش است نعل مي ناب ديگران
رنگين مساز خانه ز اسباب ديگران
شد ذره ذره ساغر زرين آفتاب
در
عين گردش است همان جام عاشقان
دست از ستم بدار که
در
هر گشاد تير
شيون بلند مي شود از خانه کمان
ايمن مشو ز خصم که
در
پشت کردن است
هنگام جنگ، حمله مردانه کمان
گشتم غبار و غيرت ناورد من همان
در
چشم خصم خاک زند گرد من همان
صبح اميد مي دمد از ديده سفيد
دارد
در
آستين يد بيضا گريستن
بختش هميشه سبز بود، هر که را بود
در
آستين چو شمع مهيا گريستن
نم
در
دل محيط نماند، اگر مرا
بايد به قدر خنده بيجا گريستن
تا هست سنگ
در
کف طفلان شهر و کوي
ديوانگي است روي به صحرا گذاشتن
صفحه قبل
1
...
3182
3183
3184
3185
3186
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن