167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • آن دم که از مسيح تو ميراث برده اي
    در گوش ما بدم که چو سرناي مضطريم
  • از ما مپوش راز که در سينه توايم
    وز ما مدزد دل که نه ما دل فشاره ايم
  • قصاب ده اگر چه که ما را بکشت زار
    هم مي چريم در ده و هم بر قناره ايم
  • ما را مطار زان سوي قاف است در شکار
    ما قصد صيد مرده چو کرکس نمي کنيم
  • ما آن نهاله را که بر و ميوه اش جفاست
    در تيره خاک حرص مغرس نمي کنيم
  • وحي در ايشان بود گنج به ويران بود
    تا که زر پخته را ره نبرد هيچ خام
  • امشب جان را ببر از تن چاکر تمام
    تا نبود در جهان بيش مرا نقش و نام
  • شمس حق اين عشق تو تشنه خون من است
    تيغ و کفن در بغل بهر همان آمديم
  • در اين زمان که خمارم مطيع من مي باش
    چو مست گشتم از آن پس به اختيار توام
  • بگو به ساغرش اي کف تو گر سوار مني
    عجبتر اينک در اين لحظه من سوار توام
  • منم که در نظرم خوار گشت جان و جهان
    بدان جهان و بدان جان بي غبار روم
  • ز هجر و فرقت ما درد و غم بسي ديديم
    درآي در بر ما ما دواي هر درديم
  • اگر ز مونس و جفتان خود جدا ماندي
    بيا که در کرم و حسن لطف ما فرديم
  • هزار رمز به هم گفته جان من با عشق
    در آن رموز نگنجيده نظم حرف و کلام
  • چو گم کنيم من و عشق خويشتن در مي
    بيايد آن شه تبريز شمس دين که سلام
  • مسيح وار شدم من خرم بماند به زير
    نه در غم خرم و ني به گوش خروارم
  • بليس وار ز آدم مبين تو آب و گلي
    ببين که در پس گل صد هزار گلزارم
  • چو پر شود شکمت در زمان حشر آرد
    به جاي عقل تو شيطان به جاي کعبه صنم
  • شب چو باز و بط روز را بسوزد پر
    چو در سحر به مناجات او به راز روم
  • درست و راست شد اي دل که در هوا دل را
    درست راست نيايد دو نيم باش دو نيم
  • به سوي تو همه خون است و سوي من همه آب
    نه قبطيم که در اين نيل موسوي خويم
  • قصر شد آن حبس و در او باغ و راغ
    جنت و ايوان شد و صفه حرم
  • از دل تو در دل من نکته هاست
    آه چه ره است از دل تو تا دلم
  • از لطف تو چو جان شدم وز خويشتن پنهان شدم
    اي هست تو پنهان شده در هستي پنهان من
  • خورشيدي و زرين طبق ديگ تو را پخته است حق
    مطلوب بودي در سبق طالب شدستي تو کنون
  • اي شمس تبريز از کرم اي رشک فردوس و ارم
    تا چنگ اندر من زدي در عشق گشتم ارغنون
  • تا کي گريزي از اجل در ارغوان و ارغنون
    نک کش کشانت مي برند انا اليه راجعون
  • زان سست بودن در وفا بيگانه بودن با خدا
    زان ماجرا با انبيا کاين چون بود اي خواجه چون
  • اي عاشقان اي عاشقان هنگام کوچ است از جهان
    در گوش جانم مي رسد طبل رحيل از آسمان
  • در جان نشستن کار او توبه شکستن کار او
    از حيله بسيار او اين ذره ها لرزان دلان
  • اي خر به کاه اوليتري ديگي سياه اوليتري
    در قعر چاه اوليتري اي ننگ خانه و خاندان
  • در کف ندارم سنگ من با کس ندارم جنگ من
    با کس نگيرم تنگ من زيرا خوشم چون گلستان
  • هم ساربان هم اشتران مستند از آن صاحب قران
    اي ساربان منزل مکن جز بر در آن يار من
  • هست اين سخن را باقيي در پرده مشتاقيي
    پيدا شود گر ساقيي ما را کند بي خويشتن
  • کي ياد من رفت از دلش اي در دل و جان منزلش
    هر لحظه معجوني کند بهر دل بيمار من
  • خاصه کنون از جوش او زان جوش بي روپوش او
    رحمت چو جيحون مي رود در قلزم اسرار من
  • اين را رها کن قيصري آمد ز روم اندر حبش
    تا زنگ را برهم زند در بردن زنگار من
  • نظاره کن کز بام او هر لحظه اي پيغام او
    از روزن دل مي رسد در جان آتشخوار من
  • يا رب به غير اين زبان جان را زباني ده روان
    در قطع و وصل وحدتت تا بسکلد زنار من
  • اي دلبر بي جفت من اي نامده در گفت من
    اين گفت را زيبي ببخش از زيور اي ستار من
  • چون جزو جانم کل شوم خار گلم هم گل شوم
    گشتم سمعنا قل شوم در دوره دوار من
  • من تا قيامت گويمش اي تاجدار پنج و شش
    حيرت همي حيران شود در مبعث و انشار من
  • اي مطرب داووددم آتش بزن در رخت غم
    بردار بانگ زير و بم کاين وقت سرخواني است اين
  • گل هاي سرخ و زرد بين آشوب و بردابرد بين
    در قعر دريا گرد بين موسي عمراني است اين
  • گويي شوي بي دست و پا چوگان او پايت شود
    در پيش سلطان مي دوي کاين سير رباني است اين
  • اين کيست اين اين کيست اين هذا جنون العاشقين
    از آسمان خوشتر شده در نور او روي زمين
  • ايوب را آمد نظر يعقوب را آمد پسر
    خورشيد شد جفت قمر در مجلس آ عشرت گزين
  • حاصل درآمد زاغ غم در باغ و مي کوبد قدم
    پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان
  • اي لک لک و سالار ده آخر جوابي بازده
    در قعر رفتي يا شدي بر آسمان بر آسمان
  • گر تو مقامرزاده اي در صرفه چون افتاده اي
    صرفه گري رسوا بود خاصه که با خوب ختن