167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • مرا ز ديدن پنهان يار ظاهر شد
    که کرده در دل او ناله ام اثر پنهان
  • گسستن است چو آخر مآل پيوستن
    چه سود ازين که شود رشته در گهر پنهان؟
  • ز خانه چون مه شبگرد من برون آيد
    ز هاله ماه شود در ته سپر پنهان
  • ز حرص، بال و پر جستجو برون آرد
    اگر چه مور شود در دل شکر پنهان
  • ز چرب نرمي گردون فريب لطف مخور
    که هست در دل اين موم نيشتر پنهان
  • ز بوي سوختگي در ميان بازارم
    اگر شوم به دل سنگ چون شرر پنهان
  • نمي شود سخن راست در دهان پنهان
    که تير را نکند خانه کمان پنهان
  • به آب خضر نسازم سيه نظر، تا هست
    عقيق صبر مرا در ته زبان پنهان
  • حجاب آن تن سيمين لباس کي گردد
    ترا که مغز نباشد در استخوان پنهان
  • ز شرم ناله من جمله بلبلان صائب
    شدند در خس و خاشاک آشيان پنهان
  • ز برگ لاله اين باغ سرسري مگذر
    که ليليي سر مجنون نهاده در دامن
  • تو کيستي که کني سر برهنه همچو حباب
    در آن فضا که نگردد محيط بي جوشن
  • چراغي از دل روشن اگر به دست آري
    دلير در جگر خاک مي توان رفتن
  • نه آنچنان تو به بيگانگي برآمده اي
    که در لباس توان حرف آشنا گفتن
  • سخن که شور قيامت ز دل نينگيزد
    به کيش زنده دلان نيست در حساب سخن
  • چو ماه عيد به انگشت مي نمايندش
    سبکروي که نفس سوخت در رکاب سخن
  • به قدر آنچه کنند ايستادگي در فکر
    جهان نورد به آنقدر گردد آب سخن
  • چو خامه در دهن تيغ آبدار رود
    سياه مست شود هر که از شراب سخن
  • گشوده است در فيض رخنه ديوار
    به باغبان چه ضرورست دردسر دادن؟
  • در آن مقام که دريا کف آورد بر لب
    سبکسري است تظلم به ناخدا کردن
  • ز سوز عشق زبان را اگر نصيبي هست
    چو شمع در دهن گاز مي توان کردن
  • تمام درد و سراپاي زخم ناسوريم
    به روي ما در دل باز مي توان کردن
  • ز عشق صبر تمنا نمي توان کردن
    قرار در دل دريا نمي توان کردن
  • به خواب غفلت اگر عمر بگذرد زان به
    که در کشاکش تعبير بايدم بودن
  • وصال را چه کنم با حجاب، کم داغي است
    که خشک در قدح شير بايدم بودن؟