167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • هست در بي خبري مصلحت چند مرا
    ورنه از رفتن دل مي رسد آواز به من
  • نيست يک شب که به قصد دل مينايي من
    آسمان سنگ کواکب نکند در دامن
  • دست در دامن خورشيد سبکسير نزد
    بر کمر هر که نزد چون مه انور دامن
  • پنجه زور جنون وقف گريبان من است
    غنچه را چون نفتد چاک (حسد در) دامن؟
  • در رياضي که بود ديده بلبل شبنم
    نرود بوي گل از رخنه ديوار برون
  • رخنه در سد سکندر کند آسان صائب
    هر که آيد ز پس پرده پندار برون
  • نشود در نظرش زشتي دنيا روشن
    تا کسي آينه از زنگ نيارد بيرون
  • در زمين دل اگر دانه اميدي هست
    به هواداري مژگان تر آيد بيرون
  • صدق در سينه هر کس که چراغ افروزد
    از دهانش نفس صبحدم آيد بيرون
  • در کنعان نگشايند به رويش اخوان
    يوسف از مصر اگر بي درم آيد بيرون
  • پاي خوابيده بود در ته دامن بيدار
    زاهد آن به که ز محراب نيايد بيرون
  • در گرانجان نبود زخم زبان را تأثير
    خون به نشتر ز رگ خواب نيايد بيرون
  • چاک در سينه گردون نتواند انداخت
    ناله اي کز دل صد چاک نيايد بيرون
  • ريشه در مغز اجابت نتواند کردن
    ناله اي کز دل صد چاک نيايد بيرون
  • آنقدر خون ز لب لعل تو در دل دارم
    که به صد گريه مستانه نيايد بيرون
  • هر که داند که خبرها همه در بي خبري است
    هرگز از گوشه ميخانه نيايد بيرون
  • نيست در سلسله مور ميانان جهان
    نازک اندام بت خوش کمري بهتر ازين
  • يوسف از شرم شکرخند تو زنداني شد
    نيست در مصر حلاوت شکري بهتر ازين
  • دو چشم شوخ تو با يکدگر نمي سازند
    که در خرابي هم يکدلند ميخواران
  • همين بس آفت نخوت که در زمان حيات
    ز سرکشي علف دوزخند مغروران
  • نمي توان گهر از عقد سر به مهر ربود
    شمرده گوي سخن در حضور غمازان
  • در آن رياض که صائب سخن طراز شود
    زنند مهر به لب جمله نغمه پردازان
  • صداي پا نبود در خرام درويشان
    زمين به خواب رود زير گام درويشان
  • چو ني اگر چه بود خشک، کام درويشان
    شکر به تنگ بود در کلام درويشان
  • برآورد ز گريبان آسمانها سر
    سري که خاک شود در گذار زنده دلان