نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
مثنوي معنوي
در
فغان و جست و جو آن خيره سر
هر طرف پرسان و جويان
در
بدر
فکر ما تيريست از هو
در
هوا
در
هوا کي پايد آيد تا خدا
در
دلش تاويل چون ترجيح يافت
طبع
در
حيرت سوي گندم شتافت
آنک
در
هر چه
در
آيد بشکند
هر درخت از بيخ و بن او بر کند
چونک
در
چه بنگريدند اندر آب
اندر آب از شير و او
در
تافت تاب
در
فتاد اندر چهي کو کنده بود
زانک ظلمش
در
سرش آينده بود
گر ضعيفي
در
زمين خواهد امان
غلغل افتد
در
سپاه آسمان
مرد گفتش کاي اميرالمؤمنين
جان ز بالا چون
در
آمد
در
زمين
باز
در
گوشش دمد نکته مخوف
در
رخ خورشيد افتد صد کسوف
هست بيرون قطره خرد و بزرگ
در
صدف آن
در
خردست و سترگ
نان چو
در
سفره ست باشد آن جماد
در
تن مردم شود او روح شاد
گفت مي شايد که من
در
اشتياق
جان دهم اينجا بميرم
در
فراق
لامکاني نه که
در
فهم آيدت
هر دمي
در
وي خيالي زايدت
بل مکان و لامکان
در
حکم او
همچو
در
حکم بهشتي چار جو
در
تو نمروديست آتش
در
مرو
رفت خواهي اول ابراهيم شو
ساحران چون حق او بشناختند
دست و پا
در
جرم آن
در
باختند
باقيان هم
در
حرف هم
در
مقال
تابع استاد و محتاج مثال
گر ز پشت آدمي وز صلب او
در
طلب مي باش هم
در
طلب او
اي حيات عاشقان
در
مردگي
دل نيابي جز که
در
دل بردگي
باده
در
جوشش گداي جوش ماست
چرخ
در
گردش گداي هوش ماست
آن اثر مي ماندت
در
اندرون
در
مديح اين حالتت هست آزمون
گر
در
آيد
در
عدم يا صد عدم
چون بخوانيش او کند از سر قدم
در
خزان آن صد هزاران شاخ و برگ
از هزيمت رفته
در
درياي مرگ
همچو اسرافيل کآوازش بفن
مردگان را جان
در
آرد
در
بدن
آدمي کو مي نگنجد
در
جهان
در
سر خاري همي گردد نهان
مثنوي
در
حجم گر بودي چو چرخ
در
نگنجيدي درو زين نيم برخ
همچنان کز بيم آدم ديو و دد
در
جزاير
در
رميدند از حسد
سوي گورستان عمر بنهاد رو
در
بغل هميان دوان
در
جست و جو
خرج کردم عمر خود را دم بدم
در
دميدم جمله را
در
زير و بم
اين جهان نفيست
در
اثبات جو
صورتت صفرست
در
معنيت جو
قبله حاجت
در
و دروازه اش
رفته
در
عالم بجود آوازه اش
جفت بايد بر مثال همدگر
در
دو جفت کفش و موزه
در
نگر
با سگان زين استخوان
در
چالشي
چون ني اشکم تهي
در
نالشي
چونک نامحرم
در
آيد از درم
پرده
در
پنهان شوند اهل حرم
آنک
در
جور و جفااش دام ماست
عذر ما چه بود چو او
در
عذر خاست
اينت خورشيدي نهان
در
ذره اي
شير نر
در
پوستين بره اي
هر پيمبر فرد آمد
در
جهان
فرد بود آن رهنمايش
در
نهان
چون همه
در
نااميدي سر زدند
همچو مرغان
در
دو زانو آمدند
همچو
در
کان خاک و زر کرد اختلاط
در
ميانشان صد بيابان و رباط
همچنانک عقد
در
در
و شبه
مختلط چون ميهمان يک شبه
و آن دگر را
در
گلو پيدا کند
و آن دگر را
در
بدن رسوا کند
باز
در
خم او شود تلخ و حرام
در
مقام سرکگي نعم الادام
آن مرايي
در
صيام و
در
صلاست
تا گمان آيد که او مست ولاست
در
دل مؤمن بگنجم اي عجب
گر مرا جويي
در
آن دلها طلب
در
زمين بوديم و غافل از زمين
غافل از گنجي که
در
وي بد دفين
صد پدر صد مادر اندر حلم ما
هر نفس زايد
در
افتد
در
فنا
در
نمد
در
دوز تو اين کوزه را
تا گشايد شه بهديه روزه را
فهمهاي کهنه کوته نظر
صد خيال بد
در
آرد
در
فکر
ريش گاو و بنده غير آمد او
غرقه شد کف
در
ضعيفي
در
زد او
لطف عقل خوش نهاد خوش نسب
چون همه تن را
در
آرد
در
ادب
صفحه قبل
1
...
316
317
318
319
320
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن