167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • مي شود بسته در فيض ز واکردن لب
    درد خود عرض نبايد به مسيحا کردن
  • نور خورشيد دهد ديده دل را صائب
    گريه چون شمع نهان در دل شبها کردن
  • عارف از داغ حوادث نکشد رو در هم
    لاله با سينه صحرا چه تواند کردن؟
  • آسمان بيهده خم در خم صائب کرده است
    کشتي شيشه به خارا چه تواند کردن؟
  • با گرانجاني تن دل چه تواند کردن؟
    دانه سوخته در گل چه تواند کردن؟
  • در پي حاصل اگر ديده موران نبود
    آفت برق به حاصل چه تواند کردن؟
  • زير گردون چه کند دل که نگردد ساکن؟
    در صدف گوهر غلطان چه تواند کردن؟
  • رخنه در ملک وجودم ز قفس بيشترست
    به کفي خاک چه تعمير توانم کردن؟
  • عشق آن روز شود در دل صد چاک نهان
    که نيستان قفس شير توانم کردن
  • چون نيايد به زبان آنچه مرا در دل هست
    ز اشتياق تو چه تقرير توانم کردن؟
  • پشت بر قبله حق تا نکني، هيهات است
    روي در خلق چو محراب تواني کردن
  • نکند ساحل اگر موج ترا هرزه مرس
    سير در خويش چو گرداب تواني کردن
  • نيست ممکن که ز ريزش نشود دخل افزون
    دانه در خاک يکي صد شود از افشاندن
  • نکشد پاي به خواري ز در خلق حريص
    خيرگي را ز مگس دور نسازد راندن
  • مي خلد بيشتر از شيون ماتم در دل
    سخن آهسته نگفتن، به صدا خنديدن
  • کيست در وادي ايجاد به گمراهي من؟
    که نشان قدمم محو شد از لغزيدن
  • غافلان را نبود بهره اي از عالم غيب
    پاي خوابيده چه در خواب تواند ديدن؟
  • آب تا بود دلم، در دل دريا بودم
    کرد از بحر مرا دور، گهر گرديدن
  • بي بصيرت چه گل از غيب تواند چيدن؟
    پاي خوابيده چه در خواب تواند ديدن؟
  • مژه از خواب گران چون رگ سنگ است ترا
    در ته سنگ چه مقدار توان باليدن؟
  • مار تا راست نگردد نرود در سوراخ
    راست شو تا بتواني به لحد گنجيدن
  • پوست پوشيده به جولانگه ليلي رفتم
    در ره عشق ز مجنون نتوان لنگيدن
  • پنبه در گوش نه، آسوده شو از مکروهات
    که شود خير خبرها همه از نشنيدن
  • چون پر کاه بود در نظر عفو سبک
    گنهي را که به ميزان نتوان سنجيدن
  • از اجل خواب گراني که ترا در پيش است
    از بصيرت نبود شب همه شب خوابيدن