167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • در مظاهر آنچنان پيدا نمود
    در همه آئينه اي ما را نمود
  • در آتش محبت خود را بسوز خوشخوش
    چون سوختي در آتش آتش نسوزد آتش
  • ظاهرم در کوبنان و باطنم در کوه صاف
    صوفيان صاف را صد مرحبا بايد زدن
  • در گلستان اين چنين خوش رسته اي
    وانگهي در بزم او گلدسته اي
  • نبي بيت الله و بابش علي دان
    اگر بر در نيايي در نيابي
  • مجموعه مجموع کمال است که در وي
    ساقي بتوان ديد چو در ساغر مي مي
  • گزيده غزليات شهريار

  • سرود آبشار دلکش پس قلعه ام در گوش
    شب پائيز تبريز است در باغ گلستانم
  • پروانه نبوديم در اين مشعله، باري
    شمعي شده در ماتم پروانه بگرييم
  • بيگانه کند در غم ما خنده، ولي ما
    با چشم خودي در غم بيگانه بگرييم
  • در دکان همه باده فروشان تخته است
    آن که باز است هميشه در ميخانه تست
  • ما در اين عالم که خود کنج ملالي بيش نيست
    عالمي داريم در کنج ملال خويشتن
  • بي چون تو همزباني من در وطن غريبم
    گر بايد اين غريبي گو در وطن نباشم
  • افسون چشم آبي در سايه روشن شب
    با عشوه موج ميزد چون چشمه در سياهي
  • دل من دار که در زلف شکن در شکنت
    يادگاريست ز سر حلقه شوريده سران
  • جوانان در بهار عمر ياد از شهريار آريد
    که عمري در گلستان جواني نغمه خواني کرد
  • گوهرشناس نيست در اين شهر شهريار
    من در صف خزف چه بگويم که چيستم
  • امروز در ميانه کدورت نهاده پاي
    آن روز در ميان من و دوست جانبود
  • تو بندگي بگزين شهريار بر در دوست
    که بندگان در دوست شهريارانههند
  • شهريار اين در شهوار به در بار امير
    تا فشاند فلکت عقد پرن بازرسان
  • لبت تا در شکفتن لاله سيراب را ماند
    دلم در بيقراري چشمه مهتاب را ماند
  • بگريز در آغوش من از خلق که گلها
    از باد گريزند در آغوش گياهي
  • عمري دلم به سينه فشردي در انتظار
    تا درکشم به سينه و در بر فشارمت
  • به هم رسيده در اين خاکدان ترانه و شعر
    چو در ولايت غربت دو همزبان غريب
  • دلي که غرق شود در شکوه اين دريا
    به چشم باز رود در شگفت رؤيائي
  • ديوان شيخ بهايي

  • در فال ما نيايد جز عاشقي و مستي
    در کار ما بهائي کرد استخاره صد بار