167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • صائب از سنگين رکابي در سبکباري گريز
    تا تواني همچو کف بيرون ز دريا آمدن
  • جانب سنبل عزيز و خاطر گل نازک است
    نغمه خونين گره در غنچه منقار زن
  • رو گشاده چون هدف در خاکدان دهر باش
    خنده رنگين به پيکان چون لب سوفار زن
  • تا به کي از هستي موهوم باشي در حجاب؟
    ماه تاباني، گريبان کتان را چاک زن
  • وحشي عشرت به آساني نمي آيد به دام
    پنجه اميدواري در کمند تاک زن
  • از خموشي مشت خاک بر دهان قال زن
    تا قيامت خيمه در دارالامان حال زن
  • چون حباب از بيضه هستي قدم بيرون گذار
    در فضاي بحر با موج سبکرو بال زن
  • با قضاي آسماني چاره جز تسليم نيست
    در محيط بيکران زنهار دست و پا مزن
  • از در پوشيده برگردند مهمانان غيب
    بخيه از خواب گران بر ديده بينا مزن
  • بر سيه چشمان مگردان سرخ صائب چشم خويش
    کاسه در خون جگر چون لاله حمرا مزن
  • از تهيدستي مکن انديشه، اي کوتاه بين
    در دل دريا گره بر آب چون گوهر مزن
  • خامشي رزق تو، گفتارست رزق ديگران
    تا توان گل در گريبان ريختن، بر سر مزن
  • غوطه در خون شفق زد ساعد سيمين صبح
    تا به خونريز اسيران دست بالا کرد حسن
  • صورت احوال مجنون چون بماند در نقاب؟
    نقش پاي ناقه را آيينه سيما کرد حسن
  • نوبهار خنده گل در گريبان بگذرد
    عالم افروزي کند چون خنده رنگين حسن
  • خويش را در کوچه بند آستين مي افکند
    پنجه موسي ز شرم ساعد سيمين حسن
  • بوي آن سيب زنخدان زنده دل دارد مرا
    ورنه عاشق پروري کفرست در آيين حسن
  • در تماشاخانه فردوس خون خود خورد
    ديده هر کس که چون صائب بود گلچين حسن
  • مي شود وقتي که فريادت شود فريادرس
    تا نفس در سينه داري ناله و فرياد کن
  • روزگار کامراني را زکاتي لازم است
    در حريم شعله ما را اي سمندر ياد کن
  • چند اي گل جلوه در کار تماشايي کني؟
    بينوايان قفس را هم به برگي ياد کن
  • دزد آتشدست غفلت در کمين فرصت است
    شمع بالين خود از چشم و دل بيدار کن
  • بهر معني هاي رنگين لفظ را پرداز کن
    باده شيراز را در شيشه شيراز کن
  • آبرو را در عوض دريادلان گوهر دهند
    پيش ابر نوبهاران چون صدف لب باز کن
  • زود دلگير از تماشاي چمن خواهي شدن
    در حريم بيضه سامان پر پرواز کن