167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • از عشق تاجداران در چرخ او چو باران
    آن جا قبا چه باشد اي خوش کمر به رقص آ
  • در دست جام باده آمد بتم پياده
    گر نيستي تو ماده زان شاه نر به رقص آ
  • در واقعه بديدم کز قند تو چشيدم
    با آن نشان که گفتي اين بوسه نام زد را
  • بشکن سبو و کوزه اي ميرآب جان ها
    تا وا شود چو کاسه در پيش تو دهان ها
  • گر بحر مي بريزي ما سير و پر نگرديم
    زيرا نگون نهادي در سر کدوي ما را
  • سيلي خورند چون دف در عشق فخرجويان
    زخمه به چنگ آور مي زن سه توي ما را
  • زان روز ما و ياران در راه عهد کرديم
    پنهان کنيم سر را پيش افکنيم سر را
  • خورشيد و ماه و اختر رقصان بگرد چنبر
    ما در ميان رقصيم رقصان کن آن ميان را
  • روز از سفر به فاقه و شب ها قرار ني
    در عشق حج کعبه و ديدار مصطفا
  • ما شير از او خوريم و همه در پيش پريم
    گر شرق و غرب تازد ور جانب سما
  • ما همچو آب در گل و ريحان روان شويم
    تا خاک هاي تشنه ز ما بر دهد گيا
  • کان جا در آتش است سه نعل از براي تو
    وان جا به گوش تست دل خويش و اقربا
  • هر چار عنصرند در اين جوش همچو ديک
    ني نار برقرار و نه خاک و نم هوا
  • گه خاک در لباس گيا رفت از هوس
    گه آب خود هوا شد از بهر اين ولا
  • دريا به جوش از تو که بي مثل گوهري
    کهسار در خروش که اي يار غار ما
  • چند گريزي ز ما چند روي جا به جا
    جان تو در دست ماست همچو گلوي عصا
  • مرده دل و مرده جو چون پسر مرده شو
    از کفن مرده ايست در تن تو آن قبا
  • جغد نه اي بلبلي از چه در اين منزلي
    باغ و چمن را چه شد سبزه و سرو و صبا
  • اي همه خوبي تو را پس تو کرايي که را
    اي گل در باغ ما پس تو کجايي کجا
  • سرو اگر سر کشيد در قد تو کي رسيد
    نرگس اگر چشم داشت هيچ نديد او تو را
  • عمر اواني ست و وصل شربت صافي در آن
    بي تو چه کار آيدم رنج اواني مرا
  • خم که در او باده نيست هست خم از باد پر
    خم پر از باد کي سرخ کند روي ها
  • هست تهي خارها نيست در او بوي گل
    کور بجويد ز خار لطف گل و بوي ها
  • بماند نيم غزل در دهان و ناگفته
    ولي دريغ که گم کرده ام سر و پا را
  • تو جامه گرد کني تا ز آب تر نشود
    هزار غوطه تو را خوردني ست در دريا
  • چو آب بحر سفر کرد بر هوا در ابر
    خلاص يافت ز تلخي و گشت چون حلوا
  • شرابخانه درآ و در از درون دربند
    تو از کجا و بد و نيک مردمان ز کجا
  • تو را چو در دگري ضرب کرد همچو عدد
    ز ضرب خود چه نتيجه همي کند پيدا
  • چو ضرب ديدي اکنون بيا و قسمت بين
    که قطره اي را چون بخش کرد در دريا
  • چو آسمان و زمين در کفش کم از سيبي ست
    تو برگ من بربايي کجا بري و کجا
  • خراب و مست شوم در کمال بي خويشي
    نه بدروم نه بکارم چه خوش بود به خدا
  • مرا تو گوش گرفتي همي کشي به کجا
    بگو که در دل تو چيست چيست عزم تو را
  • چو گوش چرخ و زمين و ستاره در کف توست
    کجا روند همان جا که گفته اي که بيا
  • به حق آن لب شيرين که مي دمي در من
    که اختيار ندارد به ناله اين سرنا
  • در اين چهي تو چو يوسف خيال دوست رسن
    رسن تو را به فلک هاي برترين کشدا
  • دمشق چه که بهشتي پر از فرشته و حور
    عقول خيره در آن چهره ها و غبغب ها
  • ز شاه تا به گدا در کشاکش طمعند
    به عشق بازرهد جان ز طمع و مطلب ها
  • گداي عشق شمر هر چه در جهان طربيست
    که عشق چون زر کانست و آن مذهب ها
  • دو چشم بسته تو در خواب نقش ها بيني
    دو چشم باز شود پرده آن تماشا را
  • هستي تو فخر ما هستي ما عار ما
    احمد و صديق بين در دل چون غار ما
  • گر در آتش با توايم نور گردد نار ما
    ور به جنت بي توايم نار شد انوار ما
  • بگشا در بيا درآ که مبا عيش بي شما
    به حق چشم مست تو که تويي چشمه وفا
  • ديدمش مست مي گذشت گفتم اي ماه تا کجا
    گفت ني همچنين مکن همچنين در پيم بيا
  • به ثنا لابه کردمش گفتم اي جان جان فزا
    گفت يک دم ثنا مگو که دوي هست در ثنا
  • بازآمد و تا ويست بنده بنده ست خدا خدا
    ماند در کيسه بدن چو زر و سيم ناروا
  • گر درد و فريادي بود در عاقبت دادي بود
    من فضل رب محسن عدل علي العرش استوي
  • خود کي رود کشتي در او که او تهي بيرون رود
    کيل گهر همي رسد بر مشتري و مشترا
  • خوش اندرآ در انجمن جز بر شکر لگد مزن
    جز بر قرابي ها مزن جر بر بتان جان فزا
  • مي منم خود که نمي گنجم در خم جهان
    برنتابد خم نه چرخ کف و جوش مرا
  • هر جا که بپري تو ويران شود آن مجلس
    اي خواب در اين مجلس تا درنپري امشب