167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • کحل نظر در او نهد دست کرم بر او زند
    سينه بسوزد از حسد اين فلک خميده را
  • گفت چگونه اي از اين عارضه گران بگو
    کز تنکي ز ديده ها رفت تن تو در خفا
  • پاي بکوب و دست زن دست در آن دو شست زن
    پيش دو نرگس خوشش کشته نگر دل مرا
  • تو دو ديده فروبندي و گويي روز روشن کو
    زند خورشيد بر چشمت که اينک من تو در بگشا
  • نظر در نامه مي دارد ولي با لب نمي خواند
    همي داند کز اين حامل چه صورت زايدش فردا
  • مگر تقويم يزداني که طالع ها در او باشد
    مگر درياي غفراني کز او شويند زلت ها
  • عجايب يوسفي چون مه که عکس اوست در صد چه
    از او افتاده يعقوبان به دام و جاه ملت ها
  • چو زلف خود رسن سازد ز چه هاشان براندازد
    کشدشان در بر رحمت رهاندشان ز حيرت ها
  • به صف ها رايت نصرت به شب ها حارس امت
    نهاده بر کف وحدت در سبع المثاني را
  • توي موسي عهد خود درآ در بحر جزر و مد
    ره فرعون بايد زد رها کن اين شباني را
  • برو اي رهزن مستان رها کن حيله و دستان
    که ره نبود در اين بستان دغا و قلتباني را
  • ز شمس الدين تبريزي منم قاصد به خون ريزي
    که عشقي هست در دستم که ماند ذوالفقاري را
  • دلا منگر به هر شاخي که در تنگي فروماني
    به اول بنگر و آخر که جمع آيند غايت ها
  • سگ گرگين اين در به ز شيران همه عالم
    که لاف عشق حق دارد و او داند وقايت ها
  • خمش کن در خموشي جان کشد چون کهربا آن را
    که جانش مستعد باشد کشاکش هاي بالا را
  • هلا اي زهره زهرا بکش آن گوش زهرا را
    تقاضايي نهادستي در اين جذبه دل ما را
  • خمش کن در خموشي جان کشد چون کهربا آن را
    که جانش مستعد باشد کشاکش هاي بالا را
  • ز اول باغ در مجلس نثار آورد آنگه نقل
    چو ديد از لاله کوهي که جام آورد مستان را
  • درآ در گلشن باقي برآ بر بام کان ساقي
    ز پنهان خانه غيبي پيام آورد مستان را
  • چو خوبان حله پوشيدند درآ در باغ و پس بنگر
    که ساقي هر چه دربايد تمام آورد مستان را
  • وگر عقلست آن پرفن چرا عقلي بود دشمن
    که مکر عقل بد در تن کند بنياد صورت را
  • اگر آتش تو را بيند چنان در گوشه بنشيند
    کز آتش هر که گل چيند دهد آتش گل رعنا
  • زهي عنقاي رباني شهنشه شمس تبريزي
    که او شمسيست ني شرقي و ني غربي و ني در جا
  • اگر هستي تو از آدم در اين دريا فروکش دم
    که اينت واجبست اي عم اگر امروز اگر فردا
  • تو را ساقي جان گويد براي ننگ و نامي را
    فرومگذار در مجلس چنين اشگرف جامي را
  • بگو اي شمس تبريزي از آن مي هاي پاييزي
    به خود در ساغرم ريزي نفرمايي غلامي را
  • چو شست عشق در جانم شناسا گشت شستش را
    به شست عشق دست آورد جان بت پرستش را
  • گر زان که تو قاروني در عشق شوي مفلس
    ور زان که خداوندي هم بنده شوي با ما
  • پاهاي تو بگشايد روشن به تو بنمايد
    تا تو همه تن چون گل در خنده شوي با ما
  • چون چرخ زند آن مه در سينه من گويم
    اي دور قمر بنگر دور قمر ما را
  • ما را کرمش خواهد تا در بر خود گيرد
    زين روي دوا سازد هر لحظه گر ما را
  • خامش کن تا هر کس در گوش نيارد اين
    خود کيست که دريابد او خير و شر ما را
  • صد چشم شود حيران در تابش اين دولت
    تو گوش مکش اين سو هر کور عصايي را
  • عقل از پي عشق آمد در عالم خاک ار ني
    عقلي بنمي بايد بي عهد و وفايي را
  • ما را چو ز سر بردي وين جوي روان کردي
    در آب فکن زوتر بط زاده آبي را
  • ماييم چو کشت اي جان بررسته در اين ميدان
    لب خشک و به جان جويان باران سحابي را
  • گر زخم خوري بر رو رو زخم دگر مي جو
    رستم چه کند در صف دسته گل و نسرين را
  • اي مطرب صاحب دل در زير مکن منزل
    کان زهره به ميزان شد تا باد چنين بادا
  • آن باد هوا را بين ز افسون لب شيرين
    با ناي در افغان شد تا باد چنين بادا
  • بيدار شد آن فتنه کو چون بزند طعنه
    در کوه کند رخنه تا روز مشين از پا
  • اي مشعله آورده دل را به سحر برده
    جان را برسان در دل دل را مستان تنها
  • از بهر خدا بنگر در روي چو زر جانا
    هر جا که روي ما را با خويش ببر جانا
  • هر سوي که روي آري در پيش تو گل رويد
    هر جا که روي آيي فرشت همه زر بادا
  • رهبر کن جان ها را پرزر کن کان ها را
    در جوش و خروش آور از زلزله دريا را
  • يا رب که چه داري تو کز لطف بهاري تو
    در کار درآري تو سنگ و که خارا را
  • اي دل تو که زيبايي شيرين شو از آن خسرو
    ور خسرو شيريني در عشق چو فرهاد آ
  • خمش باش خمش باش در اين مجمع اوباش
    مگو فاش مگو فاش ز مولي و ز مولا
  • ني تن را همه سوراخ چنان کرد کف تو
    که شب و روز در اين ناله و غوغاست خدايا
  • که در باغ و گلستان ز کر و فر مستان
    چه نورست و چه شورست چه سوداست خدايا
  • ز عکس رخ آن يار در اين گلشن و گلزار
    به هر سو مه و خورشيد و ثرياست خدايا