167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • با کمال بي بري باشند صائب تازه رو
    در گلستان جهان چون سرو دامن چيدگان
  • هر دم از بي اختياري صورتي بر مي کنند
    مهره مومند در دست جنون ديوانگان
  • در بياباني که باشد لاله زارش بوي خون
    مست گردند از شراب لاله گون ديوانگان
  • بلبلان ديوانه اند و بوي گل از اتحاد
    مي دود در کوچه و بازار چون ديوانگان
  • خار در چشم خزان ريزد نسيم جلوه اش
    گر نپيچد شاخ گل سر از رضاي بلبلان
  • سبزه خوابيده اي نگذاشت در گلزارها
    هاي هوي مي پرستان، هاي هاي بلبلان
  • غنچه نشکفته در گلزار نتوان يافتن
    از نسيم نغمه هاي دلگشاي بلبلان
  • تخم قارون سر برون آورد از مغز زمين
    چون شرر در سينه خارا نهان ما همچنان
  • بيضه فولاد را جوهر به يکديگر شکست
    از گرانجاني گره در آشيان ما همچنان
  • آفتاب عمر آمد بر لب بام زوال
    در سرانجام صفاي خانمان ما همچنان
  • کاملي کز ناقصان بي بصيرت خويش را
    کم نداند در کمال معرفت، کامل مخوان
  • خنده برقي است کز ابر سيه ظاهر شود
    شادي پا در رکاب نوبهار اين جهان
  • گوشه امني که برگ عيش فرش او بود
    نيست غير از گوشه دل در سراپاي جهان
  • از هواي گوهر يکتاي آن بحر محيط
    جنت دربسته دارد هر حبابي در ميان
  • گر عزيزان لعل و گوهر قيمت يوسف دهند
    پيش ارباب بصيرت دارد آبي در ميان
  • هر که بست از گفتگو لب، نيست بي کيفيتي
    کوزه سربسته مي دارد شرابي در ميان
  • پيش اهل حال صائب محشر آماده اي است
    هر کجا باشد سؤالي و جوابي در ميان
  • چيدن دامن ز صحبت ها کمند شهرت است
    شمع فانوسم که باشد خلوتم در انجمن
  • از طبيبان چاره گوش گران صائب مجو
    کيست اين در را گشايد جز خداي ذوالمنن؟
  • شمه اي از حيرت عشق است دل پرداختن
    با هزار آيينه در کف خويش را نشناختن
  • غنچه از من ياد دارد در حريم بوستان
    از همه روي زمين با گوشه دل ساختن
  • شوق چون پا در رکاب بي قراري آورد
    مي توان با مرکب چوبين بر آتش تاختن
  • در کهنسالي نفس را راست نتوان ساختن
    راست نايد با کمان حلقه تير انداختن
  • در خطرگاهي که تير از خاک مي رويد چو ني
    گردن دعوي نبايد چون هدف افراختن
  • غافل از آه ندامت در جواني ها مشو
    کز کمان حلقه ممکن نيست تير انداختن