167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • شاخ چون دست کريمان شد زرافشان از خزان
    در زر خالص زمين گرديد پنهان از خزان
  • انقلابي در دل آزاد ما چون سرو نيست
    باغبان گرديد اگر دلسرد بستان از خزان
  • طوطيان سبزپوش عالم ايجاد را
    حله طاوس در بر مي کند فصل خزان
  • در کهنسالي عيار فکرها روشنترست
    آبها را پاک گوهر مي کند فصل خزان
  • گر چنين از آه سرد آتش زند در بوستان
    عندليبان را سمندر مي کند فصل خزان
  • بر سر بالين بي دردان گل احمر فشان
    عاشقان را سوزن الماس در بستر فشان
  • در محيط آفرينش از صدف کمتر مباش
    تيغ اگر بارد به فرقت از دهن گوهر فشان
  • مگذران بي گريه مستانه وقت صبح را
    در زمين پاک هر تخمي که داري برفشان
  • از غبار خاکساري ديده رغبت مپوش
    گرد راه از خويشتن در چشمه کوثر فشان
  • گردن ما در کمند پيچ و تاب عقل نيست
    زلف معشوقان بود مالک رقاب عاشقان
  • حسن ليلي در رخ مجنون تماشاکردني است
    مگذر از سير رخ چون ماهتاب عاشقان
  • گر هواي سير گردون هست در خاطر ترا
    همتي صائب طلب کن از جناب عاشقان
  • مردم کوته نظر در انتظار محشرند
    نقد خود را نسيه کردن نيست کار عاشقان
  • صبح محشر را نمکدان در گريبان بشکند
    شورش مغز پريشان روزگار عاشقان
  • در دل هر نقطه داغي سواد اعظمي است
    تند مگذر اين چنين از لاله زار عاشقان
  • ساده از کوه گرانجاني بود صحراي عشق
    نقد جان در آستين دارد شرار عاشقان
  • در سراپاي وجودم ذره اي بي عشق نيست
    محمل ليلي است هر کف از غبار عاشقان
  • نيش الماس حوادث با کمال سرکشي
    خواب مخمل مي شود در رهگذار عاشقان
  • هر که مي داند شمار داغهاي خويش را
    نيست روز حشر صائب در شمار عاشقان
  • شکوه از شور قيامت محض کافر نعمتي است
    بود در کار اين نمکدان بهر خوان عاشقان
  • هست در دل حسرت اکسير اگر صائب ترا
    مگذر از خاک مراد آستان عاشقان
  • چون نيابد نور فيض از روح پاک مولوي؟
    شمس تبريزست صائب در ميان عاشقان
  • از رخش خواهند جاي بوسه نافهميدگان
    در حرم محراب مي جويند اين ناديدگان
  • چون گل رعناست مي را زردرويي در قفا
    سرخ رو باشند دايم خون دل نوشيدگان
  • از خموشي هاي اهل فهم در تحسين شعر
    مي خلد افزون به دل تحسين نافهميدگان