167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • در جام جهان نما نگاهي کردم
    مجموع کمال در يکي مي شمرم
  • در ذات همه جلال او مي بينم
    در حسن همه جمال او مي بينم
  • در صحن زمين به زير نه سقف فلک
    در هرچه نظر کنم خدا مي بينم
  • در کنج فنا گنج بقا يافته ايم
    در ملک عدم وجود را يافته ايم
  • در کوي مغان مست و خراب افتاديم
    توبه بشکسته در شراب افتاديم
  • در کوي خرابات خراب افتاديم
    رندانه به ذوق در شراب افتاديم
  • در بحر محيط کشتيي مي رانديم
    کشتي بشکست و ما در آب افتاديم
  • در کوي فنا جام بقا مي نوشيم
    در مجلس عشق ساقي لولاکيم
  • گه در جاميم و گاه در خم شراب
    اما همه جا حقيقتا عين مييم
  • در کتم عدم عقل خيالي بسته
    در پرده آن خيال خوش بنشسته
  • اي در طلب گره گشايي مرده
    در وصل فتاده وز جدايي مرده
  • در هر دو جهان غير يکي باشد نه
    در بودن آن يکي شکي باشد نه
  • گر زانکه يکي در دگري مي نگرد
    در مذهب عشق نيککي باشد نه
  • اي عالميان نشان وليکن پي نه
    عالم همه در من است و من در وي نه
  • اين عطايش به ما بود دايم
    خواه در مصر و خواه در بغداد
  • عاقلان گرچه بسي در سفته اند
    در همه بابي سخنها گفته اند
  • هر چه در غيب و در شهادت بود
    همه ايثار بندگان فرمود
  • خوش سماعي و عارفان در رقص
    ذوق داري بيا چنان در رقص
  • گرچه در صومعه زهد ندارم جايي
    در خرابات مغان جاه تمامي دارم
  • در زمين و آسمان ميکن نظر
    نور او در ديده ذرات بين
  • در حضرت او وحدت و کثرت درياب
    در موج و حباب مي نگر يعني آب
  • سلب و ايجاب در نمي گنجد
    شيخ و محراب در نمي گنجد
  • شهري که در او شحنه ستمکش باشد
    بنگر که در آن شهر چه چربش باشد
  • اين حقيقت در همه ساري بود
    با همه در غايت ياري بود
  • در فنا رفت و در بقا آسود
    گر چه گفتند بود هيچ نبود