167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • نخل خزان ديده ام که برگ اقامت
    در چمن خشک روزگار ندارم
  • موجه بي دست و پاي قلزم شوقم
    در سفر خويش اختيار ندارم
  • ديده سير از جهان جميله من بس
    صائب اگر در نظر جميله ندارم
  • چين ز جبين در مقام جنگ گشايم
    همچو فلاخن بغل به سنگ گشايم
  • ازان شير گيرم که در عهد طفلي
    ز بي شيري انگشت خود را مکيدم
  • در قفس بس که مانده ام صائب
    رفته از ياد ذوق پروازم
  • نو خطي در دل ما جا دارد
    مصحف خط غباري داريم
  • گر چه در خرمن ما کاهي نيست
    نفس برق سواري داريم
  • برآييم از کوچه بند رسوم
    قدم در بيابان چو مجنون زنيم
  • بماليم در زير پا حرص را
    کف خاک بر چشم قارون زنيم
  • مي لعل خونش به جوش آمده است
    چه افتاده پيمانه در خون زنيم؟
  • پيش ازين بر رفتگان افسوس مي خوردند خلق
    مي خورند افسوس در ايام ما بر ماندگان
  • جوهر ذاتي بود از لاف دعوي بي نياز
    آبداري بس بود در دانه گوهر زبان
  • خار را گل ز آتش سوزان سپرداري کند
    در پناه مهر خاموشي بود خوشتر زبان
  • روشنايي رهروان شوق را بال و پرست
    غافلان را خواب در مهتاب مي گردد گران
  • مشت آبي زن به روي خود که خواب بيخودي
    بيشتر در دولت بيدار مي گردد گران
  • خانه بر دوشان نمي گيرند در جايي قرار
    سيل کي بر خاطر کهسار مي گردد گران؟
  • هر سر موي مرا آورد در فرياد درد
    ميزبان گردد سبک، چون ميهمان باشد گران
  • پيش اهل دل سخن از عالم فاني مگو
    در بهاران جلوه برگ خزان باشد گران
  • نيست در بزم بزرگان هرزه خندي از ادب
    کبک خندان بر دل کهسار مي باشد گران
  • روي شرم آلود را پيرايه اي در کار نيست
    شبنم بيگانه بر گلزار مي باشد گران
  • مي کند با ديده مغرور من کار نمک
    گر فتد در کلبه من ماهتاب ديگران
  • از خدا شرمي نداري در گنهکاري، ولي
    دست مي داري ز عصيان از حجاب ديگران
  • در قبول شعر هر کس را مذاق ديگرست
    حالي عاشق نگردد انتخاب ديگران
  • چند در افسانه سنجي روزگارم بگذرد؟
    تا به کي بيدار باشم بهر خواب ديگران؟