167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • يک فاخته سرو تو اين طارم نيلي است
    من در چه شمارم که هوادار تو باشم؟
  • من کز رخ خورشيد نظر را ندهم آب
    قانع به نگاه در و ديوار تو باشم
  • نم در دل ميخانه خمارم نگذارد
    گر جلوه ساقي نشود رهزن هوشم
  • در دل شکند شيشه مرا خنده گلها
    آواز تو زان دم که رسيده است به گوشم
  • در عالم ايجاد من آن طفل يتيمم
    کز شير به دشنام کند دايه خموشم
  • چون کعبه، برازندگيم در نظر خلق
    زان است که من جامه پوشيده نپوشم
  • يک ذره دل سختم از اسلام نشد نرم
    در کعبه همان ساکن بتخانه خويشم
  • در کنج قفس چند دل خويش توان خورد؟
    شبنم زده گرديد لب گل ز سراغم
  • در هر که ترا ديده به حسرت نگرانم
    عمي است که من زنده به جان دگرانم
  • بيداري دولت به سبکروحي من نيست
    هر چند که در چشم تو چون خواب گرانم
  • دستي که ز دقت گره از موي گشودي
    در زير زنخ ماند ازين خوش کمرانم
  • غافل نيم از گردش پرگار چو مرکز
    هر چند که در دايره بيخبرانم
  • از بيجگري مي تپدم دل ز شکستن
    هر چند که در کارگه شيشه گرانم
  • در پرده بخت است نهان روشني من
    چون برق گرفتار درين ابر سياهم
  • بر مرکز خال تو مرا تا نظر افتاد
    در دايره چشم نگنجيد نگاهم
  • چون موي زيادست گران در نظر من
    تا دور ز رخسار تو گرديد نگاهم
  • هر سبزه خوابيده که در باغ جهان بود
    از خواب گران جست ز گلبانگ رسايم
  • صائب ز سر خود به ته بال کشيدن
    عمري است که در سايه اقبال همايم
  • در روي زمين نيست چو يک چهره روشن
    چون آينه بي وجه چه از زنگ برآيم؟
  • در هيچ لباس از تو مرا نيست جدايي
    يکرنگ توام گر چه به صد رنگ برآيم
  • چون آبله در زير قدم راهروان را
    برديم بسر عمري و هموار نگشتيم
  • نقصان نکند هيچ کس از جود و سخاوت
    در خوشه رسيديم گر از دانه گذشتيم
  • هر چند ز بي بال و پري خانه نشينيم
    چون آهوي وحشت زده در دامن دشتيم
  • در مشق جنون گر چه سر آمد همه عمر
    سطري که توان داد به دستي ننوشتيم
  • در پله آغاز ز انجام گذشتيم
    از مصر برون نامده از شام گذشتيم