167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در مشرب من تلخ مي آب حيات است
    از چشمه کوثر نتوان راند به آبم
  • افسوس بودحاصل تخمي که مرا هست
    در شوره زمين صرف شود اشک سحابم
  • نوميد نيم از کرم پير خرابات
    در بحر شکسته است سبو همچو حبابم
  • چون صبح شمرده است نفس در جگر من
    نقدست ز روشن گهري روز حسابم
  • از کهنگي افزون شودش مستي غفلت
    در شيشه تن همچو شراب است حياتم
  • در ديده کوته نظران گر چه بلندست
    کوتاهتر از مد شهاب است حياتم
  • فرياد که در رفتن ازين پيکر خاکي
    بيتاب تر از موج سراب است حياتم
  • پرسند اگر از حاصل سرگشتگي من
    برگرد سرش گردم و از پاي در افتم
  • چون نگسلم از خضر، که در راه توکل
    هر گه به عصا راه روم پيشتر افتم
  • چون گل سر پيوند به بيگانه ندارم
    در پاي برآرنده خود چون ثمر افتم
  • آن مشت خسم در کف اين قلزم خونين
    کز جنبش هر موج به دام دگر افتم
  • صد نامه حسرت کنم ارسال و ز غيرت
    شهباز شوم در عقب نامه برافتم
  • اي ابر مرا رزق جگر سوخته اي کن
    مپسند که در دست بخيل گهر افتم
  • صائب اگر از گوشه عزلت بدر آيم
    چون روزي ارباب هنر در بدر افتم
  • شد مشت شراري و مرا در جگرافتاد
    چون غنچه اگر خرده اي اندوخته بودم
  • فرياد که از کوتهي بخت ندارم
    دستي که ترا تنگ در آغوش فشارم
  • کو بخت رسايي که در آن صبح بناگوش
    دستي به دعا همچو سر زلف برآرم
  • پروانه بزم تو مرا شمع اميد ست
    در خلوت خاص تو اگر بار ندارم
  • در طالع من نيست به گرد تو رسيدن
    چون گرد يتيمي است زمين گير، غبارم
  • دلکشترم از خال لب و خط بناگوش
    در حاشيه بزم تو هر چند که خوارم
  • بي نيشتر خار، گل از من نتوان چيد
    چون آبله در پرده غيب است بهارم
  • چون بيخبران خام مدانم، که رسيده است
    در نقطه آغاز به انجام، شرارم
  • صد شکر که جز ساده دلي نيست متاعي
    چون آينه در دست ازين نقش و نگارم
  • تا چند درين دايره همچون خط پرگار
    سر در پي آغاز ز انجام گذارم؟
  • سر رشته گمراهي من در کف من نيست
    چون خامه به دست دگري گام گذارم