167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • خون مرده است در تن ما از فسردگي
    منت چه لازم است که از نيشتر کشيم؟
  • از اشک شمع، دامن فانوس تر شود
    در محفلي که رشته ز عقد گهر کشيم
  • در فکر آسمان و زمينيم روز و شب
    با اين غبار ودود، نفس ساده چون کشيم؟
  • صائب به زور گريه بي اختيار، ما
    در گوش بحر حلقه گرداب مي کشيم
  • از گل هزار حلقه رنگين درين چمن
    در گوش عندليب ز آوازه مي کشيم
  • بيطاقتي همان در فرياد مي زند
    هر چند همچو بوي گل از گل جدا نيم
  • نقش (امل) ز لوح دل خويش شسته ام
    در ششدر تعلق چون بوريا نيم
  • با مردم سبک نکنم دست در ميان
    بي لنگر و سبکسر چون کهربا نيم
  • هر جا کمان موي شکافي به زه کنيم
    مژگان مور در شب ديجور مي زنيم
  • چون صبح خنده با جگر چاک مي زنيم
    در موج خيز خون نفس پاک مي زنيم
  • همت به هيچ مرتبه راضي نمي شود
    در دام، فال حلقه فتراک مي زنيم
  • در سردسير خاک که يک روي گرم نيست
    جوشي به زور شعله ادراک مي زنيم
  • هر چند نيست قافله در کار شوق را
    هويي کشيم و همسفران را خبر کنيم
  • چون مور در هواي شکر پر برآوريم
    بر هم زنيم بال و ز گردون گذر کنيم
  • در شهر اگر ملول نگرديم چون کنيم؟
    دامان دشت نيست که مشق جنون کنيم
  • ما کاسه سرنگون و فلک کاسه سرنگون
    در خانمان خرابي هم سعي چون کنيم؟
  • صائب جدال شيوه ما نيست در مصاف
    ما خصم را به چرب زباني زبون کنيم
  • از خويش مي رويم و ترا ياد مي کنيم
    در کوه قاف صيد پريزاد مي کنيم
  • از اشتياق بحر چو سيلاب نوبهار
    در کوه و دشت ناله و فرياد مي کنيم
  • لذت نمانده است در آينده حيات
    از عيشهاي رفته دلي شاد مي کنيم
  • ما چون سبو ز خانه بدوشان مشربيم
    در ميکشي ملاحظه از کس نمي کنيم
  • با عشق جان شکار دليري ز عقل نيست
    در کام شير، چند پي آزمون رويم؟
  • در اشک گرم غوطه زند چشم آهوان
    روزي که ما ز دامن دشت جنون رويم
  • در بزم اهل حال لب از حرف بسته ايم
    جام تهي به باده پرستان نمي دهيم
  • در سينه مي کنيم گره شور عشق را
    عرض جنون به دامن هامون نمي دهيم