167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • بري ز پرورش ما نخورد در همه عمر
    چو سرو و بيد خجالت ز باغبان داريم
  • ز اعتبارشود بيش خاکساري ما
    که ما به صدر همان جا در آستان داريم
  • سگ در تو ز رزق هماست مستغني
    و گرنه ما هم يک مشت استخوان داريم
  • عنان گسسته تر از سيل در بيابانيم
    به هر طرف که قضا مي کشد شتابانيم
  • نمي شود که در آغوش ما نيايي تنگ
    تو شبنم گل و ما آفتاب تابانيم
  • به کوي عشق ز نقش قدم فتاده تريم
    و گرنه در گذر خود ، فلک خيابانيم
  • ز برگريز خزان پاي ما نمي لغزد
    که در ثبات قدم سرو اين خيابانيم
  • ازان ز ما همه عالم حساب مي گيرند
    که در قلمرو انصاف، خود حسابانيم
  • تو در حريم سويدا و ما سيه کاران
    چو گردباد سراسر رو بيابانيم
  • به جاي باده اگر در پياله آب کنيم
    ز تنگ حوصلگي مستي شراب کنيم
  • اگر نه خاطر روي تو در ميان باشد
    ز آه چشمه آيينه را سراب کنيم
  • ز چشم شور همان در شکنجه مي کوشند
    گر به خون جگر صلح از شراب کنيم
  • چو تخم، دانه اشکم نهان بود در خاک
    ز بس که گرد حوادث نشسته بر رويم
  • متاع ما سخن و خلق پنبه در گوشند
    درين قلمرو و غفلت چه بار بگشاييم؟
  • در بزم روزگار بجز سوختن چو شمع
    ديگر چه طرف از دل بيدار بسته ام؟
  • دزديده ام به سينه نفسهاي آتشين
    در راه شعله سد خس و خار بسته ام
  • مجنون به گرد من نرسد در گذشتگي
    چون گردباد، راست ز محمل گذشته ام
  • صائب شده است سرمه نفس در گلوي من
    تا از حجاب عالم باطل گذشته ام
  • صائب چو نيست اهل دلي در بساط خاک
    من نيز پا به دامن عزلت کشيده ام
  • در باغ اگر چه چشم چو شبنم گشوده ام
    از شرم عندليب رخ گل نديده ام
  • با خصم در مقام تلافي ازان نيم
    کز تيغ انتقام تعلل نديده ام
  • گرکوه بيستون طرف بحث من شده است
    در خاک و خون به موي مدارا کشيده ام
  • نور نگاه چشم غزالان وحشيم
    هم در ميان مردم و هم بر کناره ام
  • آن بيدلم که کشتي طوفان رسيده بود
    در طفلي از تپيدن دل گاهواره ام
  • ز افسردگي اگر مي لعلي کنم به جام
    چون لاله خون مرده شود در پياله ام