167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • ميانه وطن وغربت است باديه ها
    منم که داغ غريبي در آشيان ديدم
  • پرست از گل بي خار دامن هر خار
    در آن چمن که من از نوبهار نوميدم
  • مرا به عالمي افکنده است حيراني
    که در کنار ز بوس و کنار نوميدم
  • چنين که بخت جفاکار در شکست من است
    اگر گهر شوم از اعتبار نوميدم
  • مگر فلک ز شفق دست در حنا دارد
    که عقده اي نگشايد ز رشته کارم
  • من بلند نوا را درين چمن مپسند
    که غنچه باشد در زير بال منقارم
  • به قدر زخم بود راه شانه را در زلف
    به چاکهاي دل خود اميدها دارم
  • چو روسفيدي من در شکستگي بسته است
    دريغ دانه خود چون ز آسيا دارم
  • درين رياض من آن عندليب دلگيرم
    که در بهار سر خود به زير پر دارم
  • سپهر مجمر و انجم سپند مي گردد
    اگر برون دهم آهي که در جگر دارم
  • مگر ز گمشده خود خبر توانم يافت
    هزار قافله اشک در سفر دارم
  • مرا ز برگ سفر شوق کعبه غافل کرد
    مگر چو آبله در راه آب بر دارم
  • کجا به سايه بال هما کنم اقبال
    سعادتي که من از عشق در نظر دارم
  • دل از غبار يتيمي نمي توان برداشت
    وگرنه بحر گره در دل گهر دارم
  • ز شوق تيغ تو از گل کنم اگر بستر
    زبيقراري خون خار در جگر دارم
  • چو ني به ناخن من همچو نيشکر کردند
    ازين چه سود که در آستين شکر دارم
  • گزيده است مرا پاس آشنايي خلق
    وگرنه آبله ها در دل از سفر دارم
  • ز تير ناز تو دايم چو سينه ترکش
    شب دراز پريخانه در بغل دارم
  • خراب حالي من دورباش چشم بدست
    وگرنه گنج چو ويرانه در بغل دارم
  • به دام مي کشدم لذت گرفتاري
    و گرنه از دل خود دانه در بغل دارم
  • جواب آن غزل است اين که گفته است مطيع
    کليد کعبه و بتخانه در بغل دارم
  • کنون که با تو مکان در يک انجمن دارم
    هزار مرحله ره تا به خويشتن دارم
  • نمي شود سر خود در سخن نکنم
    چو خامه زخم نماياني از سخن دارم
  • چو خامه معني نازک در آستين دارم
    چرا ز سرزنش تيغ دل غمين دارم
  • ز زير چرخ مقوس چگونه بگريزم
    هزار ناوک دلدوز در کمين دارم