167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • جام و مي گرچه دو باشد در نظر
    در حقيقت يک بود نيکو نگر
  • غيب مطلق را نگر در عين او
    هم شهادت بين در آن ملک نکو
  • ذات او در اسم پيدا آمده
    اسم در اعيان هويدا آمده
  • عين دريا ديده ام در قطره اي
    آفتابي يافتم در ذره اي
  • هر چه باشد از حدوث و از قدم
    جمع دارد در وجود و در عدم
  • در محيط ديده ما کن نظر
    يک دمي بنشين و در ما مي نگر
  • گوهر ار جويي در اين دريا بجو
    جوهر در يتيم از ما بجو
  • در مراتب آن يکي باشد هزار
    در هزاران آن يکي را مي شمار
  • آفتابي را ببين در ذره اي
    عين دريا را نگر در قطره اي
  • آن يکي در هر يکي پيدا نگر
    يک زمان در چشم مست ما نگر
  • رهنمايي جو قدم در راه نه
    گر روي در راه با همراه به
  • سر بنه در پاي مردان خدا
    تا چو ما سرور شوي در دو سرا
  • نور او داريم دايم در نظر
    يک نظر در چشم مست ما نگر
  • نعمت الله در همه عالم يکي است
    در ميان عاشقان جاني بکي است
  • دمي در آفتاب و سايه بنگر
    در آن هم سايه و همسايه بنگر
  • حقيقت در دو عالم جز يکي نيست
    يکي هست و در آن ما را شکي نيست
  • هم در آن پيرهن شوي محشور
    در مصابيح ديده ام مسطور
  • مي نمايد نور او در آينه
    نه به يک آئينه در هر آينه
  • خوش خيالي نقش بسته در نظر
    يک نظر در چشم مست ما نگر
  • در ظهور ذات اين جنت بود
    در چنين جنت چنان حضرت بود
  • خوش خيالي نقش بسته در نظر
    در خيال او جمالش مي نگر
  • تا کجائي و در چه کاري تو
    در جهان پا و سر چه داري تو
  • در حديث آن نبي که درها سفت
    در بيان فقير و فقرا گفت
  • فقر در نزد مردمان شين است
    ليک در نزد حق همه زين است
  • سخن خوب در محل گفتن
    به بود مرد را ز در سفتن