167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • خضر در باديه شوق ز همراهي من
    آنقدر دور نمانده است که آواز کنم
  • صائب از عشق جوانمرد گدايي دارم
    آنقدر صبر که خون در جگر ناز کنم
  • محرم راز چو در دايره امکان نيست
    رخصتم ده که به آن چاه ذقن عرض کنم
  • رخنه در کار ز تسبيح فزون است مرا
    چون دل خويش ز صد رهگذار جمع کنم؟
  • من که هر پاره دلم پيش بتي در گروست
    به چه دل بندگي حضرت الله کنم؟
  • پرده نکهت گل، برگ نگردد صائب
    چون گره در دل صد پاره خود آه کنم؟
  • دست در يوزه خسيسانه به بالا چه کنم؟
    طرف وعده کريم است تقاضا چه کنم؟
  • نوشداروي امان در گره حنظل نيست
    شهد راحت طلب از قبه خضرا چه کنم؟
  • سايه را سرکشي از سرو سبک جولان نيست
    نروم در پي آن قامت رعنا چه کنم؟
  • نيست در عالم ايجاد چو فريادرسي
    تلخ صائب دهن از شکوه بيجا چه کنم؟
  • نيست از سوخته جانان اثري چون پيدا
    در دل سنگ ندزدم شرر خود چه کنم؟
  • بي تو گر چشم به رخسار بهشت اندازم
    مشت خاري است که در ديده بينا فکنم
  • نيست در روي زمين کوه گران تمکيني
    تا بر او سايه اقبال چو عنقا فکنم
  • برنتابد دو جهان درد گرانسنگ مرا
    اين نه کوهي است که در دامن صحرا فکنم
  • خاک در کاسه کنم ديده دون همت را
    به غلط ديده اگر بر رخ دنيا فکنم
  • به که در پيش تو اظهار محبت نکنم
    لب خود زخمي دندان ندامت نکنم
  • جان و دل زوست، چرا در قدمش نفشانم؟
    چون به مال دگري جود و سخاوت نکنم؟
  • چه ضرورست که آلوده تعمير شوم؟
    در ره سيل چه افتاده زمين گير شوم؟
  • خاک در ديده همت نتوان زد، ورنه
    مي توانم که چو خورشيد جهانگير شوم
  • منت مهد امان مي کشم از طالع خويش
    اگر از زخم زبان در دهن شير شوم
  • روز و شب در طلب سينه صافم صائب
    طوطيم، آينه اي بهر سخن مي خواهم
  • غوطه در آتش سوزنده چو پيکان زده ايم
    تا دل خويش موافق به زبان ساخته ايم
  • محرم راز چو در دايره امکان نيست
    مخزن راز خود آن چاه ذقن ساخته ايم
  • چشم باطن بگشا، رم مخور از ظاهر ما
    گنج عشقيم که در کسوت مار آمده ايم
  • رايت فتح ز انگشت شهادت داريم
    گر چه در گرد نهان همچو سپاه آمده ايم